ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



كودتاي بيست هشت مرداد بعد از شصت و شش سال آيا دوباره تكرار خواهد شد؟

فرصت دادن به هرگونه خودكامگي كه ايران را جز براي سود و انباشت نمي خواهد و امنيت ملي از نگاه او امنيت سرمايه، سود و انباشت به هر طريق ممكن است، در واقع فرصت دادن براي تسلط بي قيد و شرط امپرياليسم در سايه سياست هاي آشكار و نهان تجاوزگرانه ايست كه شصت و شش سال پيش آن را با كودتاي ننگين به پيش برد. اما امروز عرصه تجاور امپرياليستي به حقوق مردم جهان و از جمله ايران، از مبادي گوناگون ديگري مي‌گذرد. سوسياليست ها و تمام نيروهاي آزاديخواه و عدالت‌ جو وظيفه دارند اين راه ها را شناسايي و به مردم نشان دهند. ما كوشيده ايم با تدوين راهكارسوسياليستي، بستر سازي مناسبي در حوزه‌هاي گوناگون سياسي، اجتماعي، اقتصادي و زيست محيطي همراه با تدقيق سياست درست در مناسبات بين المللي براي ايجاد آلترناتيو برتر، براي برون رفت از شرايط بحران زده كنوني را عرضه كنيم.

 


 

 

کودتاي بيست هشت مرداد بعد از شصت و شش سال
آيا دوباره تكرار خواهد شد؟

كودتاي بيست و هشت مرداد در شرايطي اتفاق افتاد كه فقط بيست و هشت ماه از عمر ِدولت ملي_ دموكراتيك دكتر مصدق مي‌گذشت.”خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود”.
دربار، وابستگان سياسي انگليس، بخش بزرگي از خوانين، بخشي از بازاريان، نفوذي‌هاي امريكا در‌ ارتش و اساسا بخش اصلي ارتش شاهنشاهي، سازمان سيا، وابستگاني چون بقايي و سپس مكي و حائري‌زاده و دار و دسته‌ي لمپن ها، خرده بورژوازي ناآگاه، حزب توده ايران (تا تير ماه 1330) بخش بزرگي از روحانيت به وبژه پس از اواخر سال 1331 به‌بعد (به رهبري آيت اله كاشاني رييس مجلس و اشاره هاي نامستقيم آيت اله بروجردي و كساني چون فلسفي و بهبهاني و نواب صفوي و …….) و بخشي از بوروكراسي محافظه كار نيروهاي مزاحم، توطئه‌گر و محرك عليه برنامه‌هاي دموكراتيك، عدالت‌خواهانه و از همه مهمتر استقلال ملي دولت دكتر مصدق بودند. آنها در جامعه 18 ميليوني كه در حدود 4.5 ميليون نفر آن در تهران و چند شهر نسبتا بزرگ با اهميت زندگي مي‌كردند، مي توانستند بخشي از نيروي‌هاي اجتماعي را بسيج كنند. در روستاها تقريبا خبري نبود مگر چند شخصيت مشخص برجسته روستانشين كه به حزب توده يا جبهه ملي وفادار بودند. جبهه ملي ايران تشكيلات كوچك و نامنسجمي داشت. اما حزب توده تشكيلات قوي و آموزش ديده اي داشت و در ارتش نيز نفوذ كرده‌بود، اما نبايد در مورد تشكيلات و توان عملي اين حزب و تعيين كنندگي اش در شهرها در آن زمان غلو كرد.

اكثريت مردم راه مصدق را مي پسنديدند و به آن عمل مي كردند اما آنها فاقد انسجام تشكيلاتي و روحيه تحرك و مقاومت پايدار و مقاومت قهرآميز در برابر فشار مسلحانه و سنگين ضد انقلاب و وابستگان آمريكا بودند. پيش از مرداد 1332 وابستگي مردم به راه مصدق و محبوبيت او كاملا آشكار شد و اين براي امپرياليست‌ها به رهبري امريكا جاي ترديدي باقي نگذاشت كه مصدق تن به وابستگي نمي‌‌دهد، از پشتيباني چپ و حزب توده برخوردار است، به راه سياست هاي مستقل ملي و دموكراتيك، عدالت خواهانه كه دست و پاي امپرياليسم را مي بست، مي رود. با اصلاح سياست هاي حزب توده و از همه مهمتر بر پيروزي در هدف اصلي يعني ملي كردن نفت و خلع يد از استعمار انگلستان و شركت نفت بريتيش پتروليوم، تكيه و مسيرهاي ضد منافع امپرياليستي را طي مي‌كند. بعدها حضور سوكارنو، تيتو، قوام نكرومه و نهرو در صحنه سياسي جهان چونان نيرويي مستقل از دو قطب قدرت اما مخالف سلطه امريكا و به طور كلي دوست شرق، حركتي را سامان داد كه امپرياليسم را پس از كودتا عليه مصدق، اين پايه گذار راه اراده مستقل ملي و مردمي به فكر براندازي آن دولت‌ها انداخت. سوكارنو، قوام نكرومه، با توطئه هاي خونين روبرو شدند و تيتو و نهرو هميشه زير ضرب بودند و جمال عبدالناصر به جنگي نابرابر با اسرائيل كه با تمام قوا از پشتيباني آمريكا و اروپا برخوردار بود، كشيده شد و پس از شكست بالاخره با سكته قلبي از دنيا رفت.

كودتاي 28 مرداد توانسته بود نيروي سياسي و اجتماعي‌ محدودي را كه رشديابي قدرت مستقل و به ميدان آمدن فرياد عدالت و رهايي مردمي را عامل خفه كننده خود مي‌دانست، متشكل كند و آمريكا و انگليس را به پشتيباني از خود فراخواند. اين كودتا پس از شكست كودتا در بيست و پنجم مرداد اتفاق افتاد ولي اين بار پيروز شد. طراحان و مجريان كودتا درخاطراتشان گفته‌اند كه بار دوم اين قم، روحانيت و شخص كاشاني بود كه قاطعانه به ياري آمدند و بهانه ي ضديت يا غير مذهبي بودن دولت مصدق و خطر كمونيسم را دليل راه قرار‌ دادند و با چاشني عوام فريبي عامل شكست دولت ملي شدند. دولت مصدق البته سكولار بود. كاشاني بنا به آنچه اعتقاد داشت و روايت مي‌كرد و بنا به ماهيت سياسي اش كه در حمايت و ارتباط متقابل با فلسفي و فدائيان اسلام بود، هرگز طرفدار آزادي فردي و اجتماعي و سياسي مردم نبود و نمي‌توانست باشد. او رفراندوم به درخواست مصدق را بهانه كرد و اظهار داشت كه اين رفراندوم خلاف قانون اساسي است و مي رود تا قانون و آزادي را متوقف يا محدود سازد. مصدق اما چون ميدانست انگلستان و آمريكا، دربار و ارتجاع و ملك‌دارن تصميم به نوعي كودتا و بركناري او و شكست دادن نهضت ملي از طريق مجلس كه كاشاني رييس آن بود، گرفته اند، پيش دستي كرده و به آراي مستقيم مردم و رفراندوم در باره تكليف سياسي و وضع مجلس در مملكت مراجعه كرد و آراي بسيار بالا و شگفت انگيزي را كه خودشان هم انتظار نداشتند؛ به دست آورد. او مي‌گفت در شرايطي اين چنين خطرناك و بحراني، قانون همان است كه مردم مي گويند. رهبر اصلي كودتا، يعني سرلشگر بازنشسته فضل‌اله زاهدي پيش از آن در اعتراض به سياست هاي مردمي كه مهار ضدانقلاب و واستگان استعماري و درباريان را تعقيب مي كرد در مجلس متحصن شد و با پيشواز و پذيرايي و تامين جاني و غذا و تختخواب و خدمات رايگان از سوي كاشاني نيز برخوردار گرديد. به هرحال اين نيروي اجتماعي قواي ضربتي خود را از ارتش و از ميان لمپن ها برگزيده و جز آن هم نمي توانست باشد. رهبران اين نيروها عبارت بودند از:

شعبان بي مخ، طيب حاج رضايي، ملكه‌اعتضادي، پري بلنده، حسن مسگر، قاسم كوري، حسين رمضان يخي از سران لمپن‌هاي تهران و نظامياني چون اردشير زاهدي (پسر فضل اله زاهدي و داماد شاه و وزير خارجه او كه هنوز زنده است)، سرهنگ نعمت اله نصيري (موسوم به نعمت خره)، سرتيپ تيمور بختيار فرمانده لشكر كرمانشاه (كه اساسا دوره نظامي در ايران نديده‌ بود)، رضا جعفري (وزير فرهنگ كابينه) و چهره هايي چون مظفر بقايي، برادران‌ رشيدي، ميراشرافي، و جز آن. اما مصدق باوجود داشتن پايگاه مردمي، نتوانست و شايد به‌ اشتباه نخواست از آغاز نيرويي متشكل براي مقاومت تدارك ببيند و در آن از ملي‌ها و توده اي ها هم ياري بگيرد. او دشمن حزب توده نبود و هرگز زبان به مخالفت و بدگويي عليه اين حزب نگشود، اما سياست نادرستي را تعقيب كرد. او كه توسط دختر دايي خود مريم فيروز – همسر كيانوري – با حزب توده مرتبط بود و امكان بروز كودتا را به اطلاع آنها رسانده بود توسط دكتر شايگان و دكتر فاطمي و معظمي و سرتيپ رياحي و ديگران، اعضاي جبهه و نهضت ملي را مطلع كرده بود. براي اقدام مقاومت آميز شايد نه نيروي سازمان يافته را داشت، نه اعتماد لازم و نه اميد به پيروزي. چرا؟

از نظر برخي آگاهان و برخلاف آنچه آبراهاميان (تاريخ نويس عالم و قابل اتكا) كه مي گويد كه مصدق فريب هندرسن سفير آمريكا را خورد (چون هندرسن به او توصيه كرده بود مدتي سكوت كند و كوتاه بيايد تا اين موج بگذرد و همه چيز حل شود ) نظر ديگري نيز وجود دارد كه در آثار و كتاب هاي سرگذشت نهضت ملي آمده است. گرچه از محتواي مذاكرات هندرسن و مصدق در ملاقات چند روز پيش از كودتا اطلاع زيادي در دست نيست اما چنين نظري نيز وجود دارد كه هندرسن ضمن امكان متوقف كردن کودتا همچنين اين را نيز به مصدق گفته بود كه “شوخي نداريم، تا پاي كشتن صدها هزار نفر مي رويم، خيابان ها را به خون مي كشيم، و همه جا را تخريب مي كنيم، بعدا خودمان هم در عمل وارد مي شويم، تحمل حزب توده و هيچ كمونيستي را در ايران نداريم، نفت نمي تواند و نبايد از ما دريغ شود و تهديدهاي ديگر. ما ميدانيم كه اين تهديد ها بعدا به شديدترين وجه در اندونزي عليه دكتر سوكارنو اجرا شد.

مصدق بنا به آنچه تجربه شد و ديديم كه از اين تهديدها نهراسيد و سازش نكرد اما آنها را جدي گرفت و بعدا معلوم شد كه جنايت امپرياليستي واقعا جدي است. بنابر اين او با درك واقعي از نيروهاي واقعي مقاومت سعي كرد از مقابله بگريزد و براي حزب توده و جبهه ملي نيز همين پیام داده شد.

دشمنان استقلال ملی و وابستگان و دلدادگان نظام سلطه‌گری در این باره دروغ زیاد می گویند. از جمله اینکه حزب توده با تحریکات ماجرا جويانه‌ي خیابانی و نمايش حضور ارتش شوروي و اهانت و استهزاء روحانيت، امریکا را نگران و آنها را به کودتا تحریک كرده بود. با اعتراف و اظهارات بسياري از اعضای نهضت مقاومت ملی پس از کودتا که مخالف حزب هم بودند؛ مشخص شدکه تمام این تحریکات کار طراحان کودتایی بود که از چند ماه قبل به آن می اندیشیدند و این تحریکات همه مصنوعی بودند. مدتها بود خانه‌ی کاشانی در خیابان باب همایون به محل تجمع، تظاهرات، بدگویی و شعارها علیه مصدق و برای درخواست استعفای او تبدیل شده بود .داریوش فروهر و یارانش در آنجا به خاطر مخالفت با این تجمع ها مورد حمله طرفداران کاشانی و فدائیان اسلام قرار می گرفتند. فدائیان اسلام اساسا آن زمان در راستای حضور امریکا فعالیت می کردند. اگر چه پس از کودتا ماجراجويي و سهم خواهي كردند و توسط رژیم شاه به شدت سرکوب و برخی از افراد آن جریان اعدام شدند.
هم چنین می گویند مصدق خود از ادامه کار با وجود تحریم ها و فشار هاي غرب، ناامید و خسته شده بود و به‌این جهت شرایط را برای ادامه برکناری خودش به دستور دربار فراهم آورد تا مظلومانه به عنوان یک قهرمان شکست خورده از صحنه بیرون برود. این حرفها در کنار حرف کسانی که برآنند از آغاز همه چیز زیر سر انگلیسی ها بود و مصدق هم مامور آنان بود، همراه با حرف کسانی که کوتاه آمدن مصدق را در برابر کودتای آمریکا عمدی و به دلیل وابستگی به امریکا مي‌دانند، مجموعه ای از یاوه گویی کسانی است که اصل مبارزه و مقاومت را در همه جا از سوی همه کس و همه گروه ها، به عمد یا از سر نادانی و بیماری مشکوک و جهت دار و مبتنی بر ماموریت می دانند.

بی تردید این درست است که درکودتای 25 مرداد مصدق پیروز شد و احساس می‌کرد همه چیز تحت کنترل اوست. او شاید از توان واقعی خود در غیاب یک نیروی سازمان یافته مقاومت شناخت درستی نداشت.
او شاید امکان توطئه ی زیر پوستی آمریکا و به کارگیری بخش وسیعی از نیروهای ارتشی و بازاری و لمپن ها و دلارپراکنی هایش را به خوبی ارزیابی نکرده بود.
اما به نظر نمی رسد او با آن ورزیدگی و هوشیاری و مهارت کسی بود که از هندرسن فریب خورده باشد. یا به نظر نمی‌رسد او ترس خورده و واداده در کودتای 28 مرداد باشد. او تا مرحله‌اي پيش رفت كه با عوض کردن صندلی خود در خانه اش که زیر گلوله باران بود، مقاومت کرد و سپس ناگزير با شدت يابي فشار با همراهانش به جای امنی پناه برد و در آنجا خود و یارانش از کودتاچیان خواستند از کشتار که به حدود سه هزار نفر رسید دست بردارند و او با دادن نشانی محل اقامتش خود اعلام كرد كه یارانش تسلیم می شوند. از میان مجموع نظرها، این نظر که او واقعا از عزم جنایت گسترده امریکا مطلع شده بود با توجه به روحیه او و روحیه نهضت ملی و شنیده های مربوط به حزب توده درست تر به نظر می‌رسد.

در 25 مرداد او اظهار داشته بود که همه چیز را در کنترل دارد و در مقابل تهدید هندرسن که باید جلو تظاهرات لجام گسیخته مردم را بگیرد. اين تظاهرات که ابتدا برای ایجاد وحشت از حضور کمونیست ها و شوروی (بی دینان) از سوی کودتا چیان سازمان داده شده بود اما بعدا از سوی اعضای حزب توده و برخی جریان های ملی ادامه یافت و با پایین کشیدن مجسمه های شاه این کاندیداي قطعي امریکا بود، از کنترل خارج شد. البته مصدق به کنترل زیاده روی ها اقدام كرد حتي با فاطمي را كه رهبري راديكال هاي نهضت را داشت هم برخورد کرد. در 28 مرداد مصدق پس از آن که دانست واقعا ماشین جنایت به کار افتاده است خود را تسلیم کرد تا آن ماشین را متوقف کند و به دیگران (به ویژه به حزب توده و نمایندگان مقاومت ملی) گفت ديگر خودتان هر کاری می توانید بکنید. او نه سازمان مقاومت درست و حسابی داشت و نه نیرویی که جلوی تهاجم تانک ها و گلوله باران و اوباشی گری خیابانی مزدوران را بگیرد .

قياسي وضع فعلی با موقعيتي كه در آن كودتا رخ داد:
1) ایالات متحده قصد براندازی را ندارد. جانشینی را که بتواند به براندازی کمک کند و اوضاع را در مدت زمان معین تحت کنترل درآورد در اختیار ندارد.
2) ایالات متحده و متحدانش سازمان و نیروی کودتاگر در اختیار ندارند، به ویژه نیروی اجتماعی را که از کودتا چیان حمایت کند .
3) ایالات متحده نمی تواند هزینه جنگ و عواقب طولانی شدن آنرا در ایران به عهده بگیرد.
4) غرب و متحدانش با مقاومت نيروهايي از سپاه، ارتش، بسیج كه وابستگي به مردم در آنها بيش از وابستگي به قدرت است و شماری از مردم که سازمان یابی می‌شوند، روبروست. در سرزمینی گسترده با 65 هزار روستا و 150 شهر پنج هزار تا ده میلیون نفری روبرو می‌شود و این کار آنها به درازا و آینده ای نامعلوم خواهد کشید.
5) ناراضیان و مصیبت دیدگان کشور یا تهران، با آنكه سازماندهی و ابزار مقاومت را در اختیار ندارند اما به هيچ روي تسليم بيگانه نمي شوند، در اين میان نیروهای چپ و استقلال خواه و مقاومت جو هستند که سرمایه‌اری جهانی به ویژه آمریکا و غرب آن را خطری بزرگتر برای خود و منطقه به حساب می‌آورد، عامل موثري در مقابله با تجاوز آشكار و نهان امپرياليستي خواهند بود.
6) بمباران زیر ساخت ها و تاسیسات و شهرهای کشور و آسیب رساندن جدی، موجی از خشم و نفرت را در جهان و ایران علیه امریکا برمی انگیزد.
7) برنامه های تغییر رژیم (رژیم چنج) و جنگ های نیابتی تا کنون در ایران کارساز نبوده‌ است زیرا شک نیست که جامعه در کنار رنج ناشی از خودکامگی و بهره کشی و فساد؛ نسبت به مداخله‌ها و توطئه ها ی امپریالیستی بنا به تجارب تاریخی نيز بدبین و هشیارند.
8) مقاومت های آزادیخواهان، کارگران و سوسیالیست‌ها در ایران به شدت سرکوب می‌شود . این از مشروعیت حکومت به شدت کاسته است اما جز به اراده خود مردم به ویژه مردم محروم و تحت ستم به‌چیز دیگری، حتی دیگر به اصلاح طلبان واقعی چه رسد به سلطنت طلبان و مجاهدان و لیبرال منش ها مشروعیت نمی دهد .
9) مدتهاست سیاست امریکا متوجه رام کردن و همراه کردن ساختار سیاسی کشور است. از نظر دولت فعلي امريكا بهره‌برداری از منابع فراوان کشور، استفاده از بازار نیروی کار ارزان و به همکاری کشاندن منطقه‌ای و نفتی به بهترین وجه از همین حاکمیت ساخته است. گویا مردم ایران با این حکومت که سابقه کشتار دسته جمعی، سرکوب مستمر، زندان، ارعاب و تعقيب و آزار نیروهای چپ را که بالقوه می توانند نیروی اجتماعی عظیمی را در بر داشته باشند؛ می توانند به بهشت بروند و خوشبخت باشند. این عصاره سیاست امریکاست که با گره های سیاسی روبروست و این گره ها به تضاد درون طبقاتی طبقات حاکم و خواست به رسمیت شناخته شدن ولی فقیه و قدرت نسبتا برتر ایران در دنیای شیعی مسلک مربوط می‌شود .
10) دولت جمهوری اسلامی حافظ منافع کلان سرمایه داران خودی است که در رشته های تجارت داخلی و خارجی، ملک‌داری و ساختمان‌سازی، پیمانکاری، پتروشیمی و شماری از واحدهای تولیدی متوسط و بزرگ، پول و بانک و جز آن فعال هستند و از طریق رانت و فساد و زد‌ و بند به سرمایه‌ها و ثروت های کلان رسیده اند. بزرگان دستگاه‌های مختلف حاکمیت در این منافع شریک و درواقع هم نهادند. حضور امریکا نباید این منافع را به خطر اندازدو امریکا نیز همین وعده را می دهد. این دولت از هم اکنون سرکوب و ارعاب را در مقیاس گسترده و فزاينده اي را شروع کرده و آن را متوجه کسانی کرده است که می توانند پس از آشتی یا در شرایط تحریم (و جنگ که احتمال آن بسیار بعید است) وارد عرصه مبارزه برای عدالت، مبارزه با فساد، خلع ید از صاحبان ثروت های باد آورده شوند و خواستار حکومت عادلانه و نقش یابی اساسی طبقه کارگر و متحدان آنها (شامل معلمان و کارکنان پایین پایه و زارعان و غیره) باشند. آنها موی دماغ قدرت‌ اند. آنها می توانند توده‌های محروم را که چون مرغ سیاه سرشان در عروسی و عزا بریده شده است؛ آگاه کنند و به حرکت وادارند. در کنار آنان آزادیخواهان شامل روشنفكران و زنان مبارز نیز آماج حمله قرار گرفته‌اند زیرا آنها بریدن از سنت هاي فرمانروايانه را آغازکرده اند.

شاید این ده مورد از میان موارد متعدد دیگر بتواند وضع فعلی و وضع اجتماعی _اقتصادی 66 سال پیش مقایسه‌ ای را برعهده بگیرد، گرچه این مقایسه جنبه تحلیلی دارد نه تطبیقی.
اما امروز تنها راه درمان دردهای جامعه، دردهايي که از داخل و خارج تشدید می‌شود و نتايجي جز فقر و محرومیت و عقب ماندگی را از یک سو و سرکوب و آزار را از سوی دیگر تحمل می‌کنند همانا مبارزه و مقاومت است. وقتی احکام ظالمانه‌ی حیرت آور و ناباورانه ای علیه شرکت کنندگان در مراسم اول ماه می، معترضان حقوق کارگری هفت تپه، روزنامه نگاران، حامیان کارگران و یاران و دوستان وفادار به دستگیر شدگان صادر می‌شود (و این نشانه گسترش درد و بیماری است) حضور و یا عدم حضور آمریکا، مانع از درمان كه همان مبارزه است؛ نمي گردد.

فرصت دادن به هرگونه خودكامگي كه ايران را جز براي سود و انباشت نمي خواهد و امنيت ملي از نگاه او امنيت سرمايه، سود و انباشت به هر طريق ممكن است، در واقع فرصت دادن براي تسلط بي قيد و شرط امپرياليسم در سايه سياست هاي آشكار و نهان تجاوزگرانه ايست كه شصت و شش سال پيش آن را با كودتاي ننگين به پيش برد. اما امروز عرصه تجاور امپرياليستي به حقوق مردم جهان و از جمله ايران، از مبادي گوناگون ديگري مي‌گذرد. سوسياليست ها و تمام نيروهاي آزاديخواه و عدالت‌ جو وظيفه دارند اين راه ها را شناسايي و به مردم نشان دهند. ما كوشيده ايم با تدوين راهكارسوسياليستي، بستر سازي مناسبي در حوزه‌هاي گوناگون سياسي، اجتماعي، اقتصادي و زيست محيطي همراه با تدقيق سياست درست در مناسبات بين المللي براي ايجاد آلترناتيو برتر، براي برون رفت از شرايط بحران زده كنوني را عرضه كنيم.

 

 

دسته : سياسي

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1