سپتامبر 17, 2025
مقاله رسیده: مهماننوازی مشروط ایران و پاکستان از مهاجران افغانستان – محمدزمان سیرت
جامعهشناسی و فلسفهی اخراج مهاجران افغانستان از ایران و پاکستان، این عمل را چیزی فراتر از یک عمل سیاسی یا حقوقی آشکار میکند: این یک فرآیند عمیق اجتماعی و اخلاقی است. از نظر جامعهشناسی، این امر برجسته میکند که چگونه دولتها مرزها را میسازند، بیعدالتی را بازتولید میکنند و از گروههای آسیبپذیر استفادهی ابزاری میکنند. از نظر فلسفی، این امر آسیبپذیری تعلق، اخلاق مهماننوازی و تقلیل غیرانسانی انسانها به موجودات یکبار مصرف را به ما نشان میدهد. اخراج مهاجران یادآوری میکند که تبعید و طرد، دغدغههای فرعی نیستند، بلکه در قلب چگونگی درک جامعهی مدرن از اجتماع و حاکمیت قرار دارند. اینکه آیا میتوانیم به سمت اشکال فراگیرتر و انسانیتر تعلق حرکت کنیم یا خیر، همچنان یکی از چالشهای تعیینکنندهی دوران ماست.

مهماننوازی مشروط ایران و پاکستان از مهاجران افغانستان

نویسنده: محمدزمان سیرت
اخراج مهاجران افغانستان از ایران و پاکستان یکی از بزرگترین و طولانیترین بحرانهای آوارگی در جهان معاصر است. مردم افغانستان بیش از چهار دهه است که از جنگ، بیثباتی سیاسی، فقر و فجایع طبیعی به این کشورهای همسایه گریختهاند. اما حتی با وجود پیوندهای فرهنگی، نزدیکی جغرافیایی و دههها تجربه مشترک، پناهندگان افغانستان بارها و بارها اخراج، مورد آزار و اذیت و به اجبار به کشورشان بازگردانده شدهاند. تحلیل این فرآیند از دیدگاه جامعهشناسی و فلسفه نه تنها انگیزههای ساختاری برای اخراج، بلکه ابعاد اساسی اخلاقی و وجودی آن را نیز مشخص میکند. این امر نشان میدهد که چگونه جوامع خود را با طرد، نابرابریهای حاکم بر اینکه چه کسی متعلق به آنهاست و چه کسی نیست، و جنجالهای اخلاقی ناشی از سلب امنیت و کرامت از مردم، تعریف میکنند.
ابعاد جامعهشناختی اخراج
- زمینه تاریخی مهاجرت مردم افغانستان: میلیونها مهاجر از زمان اشغال افغانستان توسط شوروی در سال ۱۹۷۹ به ایران و پاکستان مهاجرت کردهاند. ایران و پاکستان در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به بزرگترین کشورهای میزبان پناهندگان در جهان تبدیل شدند. و با آمدن دوباره گروه طالبان هزاران نفر از افغانستان به کشورهای همسایه پناه بردند. پاکستان میلیونها پناهنده افغانستان و ایران هم میلیونها پناهنده افغانستان داشت و دارد. آنها در اقتصادهای محلی به عنوان کارگران کممهارت، به ویژه در ساخت و ساز، کشاورزی و بخش غیررسمی، مشغول به کار شدند. با این حال، با گذشت زمان، هر دو دولت در طول بحرانهای اقتصادی، ناآرامیهای سیاسی و روابط تیره با افغانستان، خسته شدند. این مسیر تاریخی، اخراج را نه به عنوان یک رویداد منحصر به فرد، بلکه به عنوان بخشی از یک چرخه طولانی از مهماننوازی مشروط، عقبنشینی و طرد، میسازد.
- اخراج به عنوان مکانیسمی از حاکمیت دولت: از نظر جامعهشناختی، اخراجها و بازگشتهای اجباری مهاجران نشان میدهد که چگونه دولتها از طریق کنترل اینکه چه کسی به قلمرو آنها تعلق دارد یا ندارد، حاکمیت خود را اعمال میکنند. برای ایران و پاکستان، حذف مهاجران افغانستان دلایل نمادین و فایدهگرایانهای دارد. از نظر نمادین، این امر تأیید میکند که فضای ملی برای شهروندان است؛ در عمل، شکایات داخلی در مورد بیکاری، جرم و جنایت و خدمات عمومی بیش از حد را منحرف میکند. مهاجران به قربانی بیماریهای عمومی اجتماعی-اقتصادی تبدیل میشوند.
این امر با توجه به استدلال زیگموند باومن مبنی بر اینکه دولتهای معاصر هویت خود را از طریق کنترل «غریبهها» بیان میکنند، منطقی است. با مهاجران افغانستان به عنوان دیگرانی رفتار میشود که وقتی از نظر سیاسی سودمند هستند میتوانند دعوت شوند و وقتی بار سنگینی هستند، اخراج میشوند.
- 3. نابرابری و آسیبپذیری: همه مهاجران افغانستان به طور یکسان در معرض خطر اخراج نیستند. خانوادههای ثروتمندی که دارای مدارک قانونی یا ارتباطات اجتماعی نزدیک هستند، تمایل دارند از اخراج فرار کنند، در حالی که جوامع فقیر، غیرقانونی و حاشیهنشین بیشترین خطر را دارند. زنان، کودکان و اقلیتهای قومی جامعه پناهندگان افغانستان (مانند هزارهها در ایران) از محرومیت مضاعف رنج میبرند – اول به این دلیل که مهاجر هستند و دوم به این دلیل که به گروههای محروم تعلق دارند. اخراجها، نابرابریها را در انکار دسترسی آسیبپذیران به مسکن، کار و آموزش تکرار میکنند. اکثر کودکان افغانستان که در ایران یا پاکستان متولد میشوند، هیچ شهروندی یا حقوقی دریافت نمیکنند، نه به طور کامل در جامعه میزبان خود ادغام میشوند و نه رسماً در افغانستان مورد استقبال قرار میگیرند.
۴. اخراجهای ساختاری در اقتصاد جهانی: کار ساسکیا ساسن در مورد «اخراجها» در اینجا مفید واقع میشود: مهاجران افغانستان نه تنها به دلیل حکم قانونی اخراج میشوند، بلکه به دلیل پویایی اقتصادی نیز به صورت ساختاری آواره میشوند. هم در ایران و هم در پاکستان، اقتصادهای متزلزل، تورم و بیکاری، خشم علیه مهاجر را افزایش میدهد. کارگران افغانستان که قبلاً به عنوان نیروی کار ارزان خدمت میکردند، به عنوان رقیب معرفی میشوند. بنابراین، اخراجها صرفاً نگرانیهای امنیت ملی یا هویتی نیستند، بلکه نگرانیهای اقتصادهای سرمایهداری نیز هستند که در دوران رونق، نیروی کار مازاد را در آغوش میگیرند و در مواقع بحران آن را اخراج میکنند.
جنبههای فلسفی اخراج
- مسئله تعلق: از دیدگاه فلسفی، اخراج مهاجران افغانستان ما را مجبور میکند با این سؤال روبرو شویم: چه کسی تعلق دارد؟ برای اکثر افغانستانیهایی که در ایران یا پاکستان متولد و بزرگ شدهاند، چنین ملتهایی تنها چیزی هستند که آنها همیشه به عنوان خانه میشناسند. با این حال، از نظر قانونی، همه آنها بیگانه هستند. بینشهای هانا آرنت در مورد بیتابعیتی به ویژه مناسب است: او معتقد بود که پناهندگان نه تنها شرط اصلی از دست دادن محل زندگی، بلکه «حق داشتن حقوق» هستند. مهاجران افغانستان به ایران و پاکستان این شرط را به خوبی تجسم میکنند – نه به عنوان شهروند در کشورهای پذیرنده و نه به عنوان اعضای امن افغانستان شناخته میشوند.
- اخلاق مهماننوازی و طرد: مفهوم «مهماننوازی» ژاک دریدا، تناقض اخلاقی اخراج مهاجران افغانستان را روشن میکند. ایران و پاکستان ابتدا با همبستگی از آوارگان افغانستان استقبال کردند، اما مهماننوازی آنها مشروط و همیشه قابل فسخ بود. دریدا بین مهماننوازی مشروط (که مبتنی بر قانون و مبتنی بر انتظار است) و مهماننوازی بیقید و شرط (پذیرش غریبه به عنوان یک فرد بیقید و شرط) تمایز قائل میشود. اخراج پی در پی مهاجران افغانستان، محدودیتهای مهماننوازی مشروط را نشان میدهد: به محض اینکه آنها به عنوان مشکلات اقتصادی یا سیاسی شناخته شوند، دیگر مورد استقبال قرار نمیگیرند.
از نظر اخلاقی، یک تضاد وجود دارد: دولتها بر حق کنترل مرزها اصرار دارند، در حالی که کرامت انسانی مستلزم احترام به حق معیشت و حمایت پناهندگان است. اخراج، تناقض اخلاقی بین حاکمیت و حقوق بشر جهانی را آشکار میکند.
- آزادی و اجبار: آزادی برای اخراجشدگان به شدت محدود است. اخراج آنها را از کار، جامعه و ثبات دور میکند. اکثر آنها علیرغم خشونت، فقر یا آزار و اذیت مداوم، مجبور به ورود به افغانستان میشوند. اخراج آنها سفری به «خانه» نیست، بلکه اجبار به زندگی پرمخاطره است. در همین حال، ایران و پاکستان، اخراج را به عنوان اعمال آزادی حاکمیت خود – آزادی تصمیمگیری در مورد اینکه چه کسی میتواند در مرزهای آنها زندگی کند – میسازند. این پارادوکس فلسفی، عدم تعادل قدرت را برجسته میکند: آزادی جمعی دولت به قیمت آزادی و بقای انسان.
- هستیشناسی طرد: مفهوم «بودن در جهان» هایدگر دلالت بر این دارد که تعلق، ذاتی بشریت است. طرد شدن نه تنها به معنای آوارگی جغرافیایی است، بلکه به معنای طرد شدن از پذیرش جایگاه خود در جهان اجتماعی نیز میباشد. ایده «هوموساکر» جورجیو آگامبن – شخصی که از تعلق سیاسی محروم شده و صرفاً به عنوان «حیات مجرد» رها شده است – نیز گویای این موضوع است. مهاجران افغانستان تحت اخراج، نامرئی و فراتر از دسترس قانون میشوند، تنها به عنوان کارگران کوتاهمدت ارزشمند هستند، اما هر زمان که لازم باشد، میتوان آنها را دور انداخت. آنها زندگی در حاشیه به رسمیت شناخته شدن سیاسی هستند.
اخراجهای مدرن مهاجران افغانستان
- انگیزههای اخراج پاکستان: پاکستان در سالهای اخیر برنامههایی برای اخراج تعداد زیادی از مهاجران افغانستان بدون مدرک داشته است. اسلامآباد برای عزیمت داوطلبانه یا اخراج اجباری میلیونها نفر، جدول زمانی تعیین کرد. این اقدامات به دلایل امنیت ملی، به ویژه پس از بازگشت طالبان در افغانستان، توجیه میشدند، اما با رکود اقتصادی پاکستان و افزایش احساسات ضد مهاجرتی همزمان شدند. خانوادههایی که طی دههها در پاکستان ساکن شده بودند، ناگهان مجبور به ترک وطن شدند و این امر، ناپایداری وضعیت آنها را برجسته کرد.
- خصومت و تبعیض ایران: ایران خود به طور سیستماتیک اخراج مهاجران و همچنین تبعیض علیه مهاجران افغانستان را اجرا کرده است. کارگران افغانستان از برخی استانها اخراج میشوند، از حقوق مالکیت محروم میشوند و از ورود به دانشگاهها منع میشوند. در حالی که ایران از نظر اقتصادی به کارگران افغانستان وابسته است، با این وجود، به صورت دورهای اخراج مهاجران را اجرا میکند که نشاندهنده تناقض وابستگی اقتصادی و طرد سیاسی است.
- پیامدهای بشردوستانه: هم ایران و هم پاکستان اخراج مهاجران را به عنوان مسائل مربوط به حاکمیت داخلی مطرح میکنند، اما نتیجه آن بحرانهای بشردوستانه است: زندگیها از هم پاشیده، معیشت از دست رفته و افرادی که مجبور به ناامنی در افغانستان شدهاند. اخراجها نشان میدهند که چگونه پناهندگان در ژئوپلیتیک منطقهای به ابزاری برای چانهزنی تبدیل میشوند و جان انسانها در مقایسه با منافع دولت، در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد.
به سوی یک درک انتقادی
از نظر جامعهشناختی، اخراج مهاجران افغانستان نشان میدهد که چگونه دولتها برای حفظ حاکمیت، هویت و ثبات اقتصادی با خارجیها برخورد میکنند. آنها همچنین نابرابریهایی را آشکار میکنند که مهاجران را به طور سیستماتیک در معرض طرد قرار میدهد. از نظر فلسفی، اخراجها ما را مجبور میکند تا اخلاق مرزها، ساختار تعلق و بدهی اخلاقی به کسانی که همه چیز را از دست دادهاند، دوباره بررسی کنیم.
سرنوشت مهاجران افغانستان، تنش مداوم بین خاصگرایی دولتی و جهانشمولی انسانی را نشان میدهد. اگر تعلق همیشه تابع مصلحت سیاسی باشد، میلیونها نفر در حالت تعلیق باقی میمانند و دائماً در معرض تهدید طرد شدن هستند. نقد مهماننوازی، شهروندی و حقوق به شدت مورد نیاز است – نه فقط برای مهاجران افغانستان، بلکه برای همه آوارگان در سراسر جهان.
جامعهشناسی و فلسفهی اخراج مهاجران افغانستان از ایران و پاکستان، این عمل را چیزی فراتر از یک عمل سیاسی یا حقوقی آشکار میکند: این یک فرآیند عمیق اجتماعی و اخلاقی است. از نظر جامعهشناسی، این امر برجسته میکند که چگونه دولتها مرزها را میسازند، بیعدالتی را بازتولید میکنند و از گروههای آسیبپذیر استفادهی ابزاری میکنند. از نظر فلسفی، این امر آسیبپذیری تعلق، اخلاق مهماننوازی و تقلیل غیرانسانی انسانها به موجودات یکبار مصرف را به ما نشان میدهد. اخراج مهاجران یادآوری میکند که تبعید و طرد، دغدغههای فرعی نیستند، بلکه در قلب چگونگی درک جامعهی مدرن از اجتماع و حاکمیت قرار دارند. اینکه آیا میتوانیم به سمت اشکال فراگیرتر و انسانیتر تعلق حرکت کنیم یا خیر، همچنان یکی از چالشهای تعیینکنندهی دوران ماست.


