ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



بازخوانی مقاومت مردم شهریار در آبان یا سازوکارهای زندگی جمعی (بچه محل) چطور حاکمیت را از پا درمی‌آورد

در جریان قیام آبان، شهریار در حُکم پایتخت مقاومت حاشیه‌نشین‌های تهران نامش درخشید. اعتراضات گسترده‌ی مردم در این شهر به گرانی بنزین، رویارویی‌شان با نیروهای نظامی ضدشورش، تسخیر شهر برای دستکم دو روز و در نهایت کشته‌ها و زندانی‌های بسیار، همه و همه باعث شد تا شهریار چیزی از جنس پاریس همیشه شورشی اروپا بشود.

 

 

بازخوانی مقاومت مردم شهریار در آبان

یا

سازوکارهای زندگی جمعی (بچه محل) چطور حاکمیت را از پا درمی‌آورد

 

پاریسی‌های انقلابی تهران
در جریان قیام آبان، شهریار در حُکم پایتخت مقاومت حاشیه‌نشین‌های تهران نامش درخشید. اعتراضات گسترده‌ی مردم در این شهر به گرانی بنزین، رویارویی‌شان با نیروهای نظامی ضدشورش، تسخیر شهر برای دستکم دو روز و در نهایت کشته‌ها و زندانی‌های بسیار، همه و همه باعث شد تا شهریار چیزی از جنس پاریس همیشه شورشی اروپا بشود.

شهریار را با وحیدیه، الورد، نصیرآباد، دهشاد، ویره، عباس آباد، خاوه فردوسیه، شهر قدس و روستای قجر تخت رستم می‌شناسند. جایی که به سبب باغ‌هایی که در آن میوه و سبزی کاشته می‌شود به نگین سرسبز غرب تهران معروف است و تأمین‌کننده میوه و سبزی بسیاری از ساکنان شهر تهران است.

اینجا محل زندگی کارگرانی است که در باغ‌های میوه و زمین‌های سبزی کاری کار می‌کنند، زنانی که از طریق پاک کردن سبزی و حبوبات با دستمزدی اندک به تأمین مخارج زندگی مشغول‌اند یا در رفت و آمد هر روزه به تهران در حال تمیز کردن خانه‌ها هستند، کارگران روزمزد و فصلی و از کار افتاده، کودکانی که در کوره‌پزخانه‌ها کارگری می‌کنند یا مشغول باربری‌ یا چوپانی‌اند و مدت‌هاست که نیمکت‌شان در مدرسه خالی‌ست. اعتیاد، کارتن خوابی، گور خوابی، خانه‌هایی که در گذشته طویله بوده‌اند، قلعه‌ای باستانی که خانه‌ی مهاجران افعانستانی‌ست، کارگاه‌های ضایعاتی فعالی که کودکان در آن مشغول به کار هستند، همه و همه این را به تو می‌گوید که گویی این نگین سرسبز بر پایه‌ی انگشتری از خشت و خون بنا شده است.

حاشیه‌ی پُرخاطره
معرفی است که می‌گویند تهران شهر بی‌خاطره است. اینجا تا بیای به خودت بجنبی مکان‌های خاطره‌ها به لطف حرص بورژوازی مستغلات برای ساخت و ساز ویران می‌شود و ما با خاطره‌های‌مان همچون بیماران اسکیزوفرنی جلوه می‌کنیم که درباره‌ی آنچه اتفاق نیفتاده است سخن می‌گوییم. با این وجود هرچه برج بر برج افزودن و خیابان کشیدن و به اسم زیباسازی مرکز و شمال شهر را از وجود فرودستان خالی کردن ادامه می‌یابد، مدیران شهری و همین بورژوازی مایل است تا اساسا بخش‌های دیگر روی نقشه‌ی شهر جایی نداشته باشند. با این وجود اما مطرودان، بازندگان، بی‌نواها و در یک کلام پرولتاریا می‌شوند ساکنان چهاردانگه و قلعه حسن‌خان و خاک سفید و نعمت‌آباد و پاک‌دشت و وهن آباد و … و شهریار.

در این گتوها حاشیه‌ای زندگی‌هایی با همه‌ی فقر و کثافت و نداری ساخته می‌شود. بچه‌ها در زمین‌های خاکی بازی می‌کنند، ‌مردم همسایه‌ی مُطلع از اوضاع و احوال از سر محل تا تهِ محل می‌شوند، زورگیر و مواد فروش و ریش سفید شکل می‌گیرد، قتل و عروسی به‌وقوع می‌پیوندد و در یک کلام کلماتی چون «محله» و «بچه محل» جان می‌گیرند. مردم ذیل این عناوین خوشحالی می‌کنند، غمگین می‌شوند، می‌جنگندند و می‌میرند. خوب یا بد به فراموشی سپرده شدن محل زندگی این مردمان از سوی مسئولان باعث شده تا در اینجا خاطره بر خاطره انباشته شود. اینجا خاطره‌ی بزرگسالی از بازی در فلان گود و زمین خاکی در ثانیه می‌تواند به تجربه‌ی زیسته‌ی بچه‌ای بدل شود. اینجا خاطره‌ای از یک تعقیب و گریز می‌تواند به تجربه‌ی در لحظه‌ی جوانی بدل شود.

در بزنگاهی چون آبان حکومتی که می‌خواست قیمت بنزین را زیاد کند، حُکم «بیگانه‌ای» را در محله‌های این شهر پیدا کرد. بیگانه‌ای که هم با تورم بی‌آنکه جسمی داشته باشد هست، و هم با نیروهای نظامی‌ای که به قصد سرکوب کردن اعتراض به محله‌ها گُسیل شدند. چاره‌ی کار دفاع کردن از موجودیت تحت خطر، یعنی محله و بچه محل‌ها بود. خبر می‌آمد که کسانی دارند به رفقا تیر می‌زنند، خبر آمد که مظلوم‌کُشی می‌کنند، خبر آمد که پای حرف زور وسط است.

اینجا بود که شهریاری‌ها همچو انسان ماه آبان آمدند: با خشم، با چوب‌هایی در دست برای واژگون کردن دوربین‌ها، با سنگ‌هایی برای پرتاب کردن سوی سفیران گلوله، با پناه دادن به یکدیگر به واسطه‌ی درهای باز خانه‌ها.

آنان محله‌های باریک و راه‌های میان‌بُر و سنگرهای شهر حاشیه‌ای‌شان را بهتر از نظامی‌های مرکزنشین بلد بودند. در نتیجه می‌زدند و می‌گریختند چون روحی که حاضرِ غایب است؛ دور می‌زدند و محاصره می‌کردند؛ و آنجا که گریزی از رویارویی مستقیم نبود، همچون جنگلی متحرک بی‌باکانه جلوی گلوله می‌رفتند تا اسلحه بدستان از وحشت از شلیک صرف‌نظر کنند.

این منطق برای مقاومت آنقدر کارآمد عمل کرد که برای سرکوبگران تنها چاره، با خاک یکسان کردن شهریار بود. شاهدان گزارش می‌دهند که شهریارِ روزهای پس از هفته‌ی آخر آبان، به خرابه‌ای می‌مانست پس از یک جنگ یا بمباران.

باری شهریار به خون نشست و در ظاهر مردم بار دیگر در پستوهای محله‌های تنگ و باریک‌شان سرگرم مُردن بر اثر کرونا و نداری‌اند و پارچه و لباس سیاه است که در عزاداری از این محل تا آن محل دامن گسترانده. این اما نمی‌تواند پایان ماجرا باشد. اگر راست باشد که خاطره‌ها در این حاشیه‌نشین‌ها دوام بیشتری دارد، رد زخم‌ها و خون‌ها بر زمین‌ها و دیوارها مانده است و حافظه‌های زخمی نه می‌بخشند، نه فراموش می‌کنند.

 


 

دسته : سياسي

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1