ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



مزد 1400 نتیجه‌ی پابرجایی قوانین و ساختارهای بیدادگرانه‌ی در خدمت نئولیبرالیسم

سرکوب دستمزدها هنوز سیاست غالب در سیستم تعیین مزد است و این خواست دولت و نظام کارفرمایی است. برپایه این موقعیت کارگران در نظام حقوقی تعیین حداقل دستمزد (و سایر اموری که به شورای عالی کار برمی‌گردد) هیچ گاه قدرتی برای اعمال اراده خود تاحدی که بتوانند نظرات حداقلی خود را نیز پیش ببرند؛ نداشته و ندارند. و متأسفانه طی این سال‌ها باز هم تجارب عملی هماورد در میدانی نابرابری‌ساز و غیردموکراتیک آنهایی را که در این شورا نمایندگی کارگران را دارند؛ متوجه‌ی اصل ماجرا نکرده است در واقع درسی از این شکست‌های پیاپی نگرفته‌اند که برپایه آن درس نه تنها آن تعداد اندک نماینده در شورای عالی کار بل‌که کُل کارگران ایران به همراهی روشنفکرانی از همین طبقه به دنبال راه‌حل‌های جایگزین همبسته و یکدست زمینه‌ها و بستر لازم را برای خروج از این تله‌ی قانونی و ساختار غیردموکراتیک و نابرابری‌ساز آن را پیدا کنند.

 


 

 

مزد 1400 نتیجه‌ی پابرجایی قوانین و ساختارهای بیدادگرانه‌ی در خدمت نئولیبرالیسم

بار دیگر  مزدی تصویب شد که هیچ معیاری جز پذیرش جبری و ناگزیر کارگرد ساختار غیر دموکراتیکی که از پابرجایی قوانینی به غایت یک جانبه و نفع‌گرایانه‌ی برای طرف قدرتمند میز چانه‌زنی است نداشته و ندارد.

مزدی که بنا به شواهد آماری ارایه شده در همان شورای عالی کار که برساخته از ماده 167 قانون کاراست، میزان نیمی از هزینه سبد خانوار را هم جبران نمی‌کند.

مزدی که وزیر کار هم از اعلام آن به ظاهر شرمگین نشان می‌دهد. اما کیست که نداند این فرار به جلو برای کم اثر کردن تبعات سیاسی و اجتماعی ناشی از این مصوبه‌ی مزدی است.

مزدی برخلاف سال‌های گذشته تصویب‌اش سرعتی غیرمنتظره داشت آنچنان که آقای خدایی نماینده کانون عالی شوراها در شورای عالی کارمی‌گوید: “ما از روند تعیین دستمزد رضایت نداریم اما به عدد تعیین شده رضایت دادیم.”

اینکه چرا چنین مزدی برخلاف واقعیت‌های پُردردِ آوار فقر بر زندگی خانوارهای کارگری بازهم بر این درد می‌افزاید چندان که وزیر کار هم به شیوه‌ای شرمگینانه بر این واقعیت صحه می‌گذارد بیانگر آنست که:

  • سرکوب دستمزدها هنوز سیاست غالب در سیستم تعیین مزد است و این خواست دولت و نظام کارفرمایی است.
  • برپایه این موقعیت کارگران در نظام حقوقی تعیین حداقل دستمزد (و سایر اموری که به شورای عالی کار برمی‌گردد) هیچ گاه قدرتی برای اعمال اراده خود تاحدی که بتوانند نظرات حداقلی خود را نیز پیش ببرند؛ نداشته و ندارند.
  • و متأسفانه طی این سال‌ها باز هم تجارب عملی هماورد در میدانی نابرابری‌ساز و غیردموکراتیک آنهایی را که در این شورا نمایندگی کارگران را دارند؛ متوجه‌ی اصل ماجرا نکرده است در واقع درسی از این شکست‌های پیاپی نگرفته‌اند که برپایه آن درس نه تنها آن تعداد اندک نماینده در شورای عالی کار بل‌که کُل کارگران ایران به همراهی روشنفکرانی از همین طبقه به دنبال راه‌حل‌های جایگزین همبسته و یکدست زمینه‌ها و بستر لازم را برای خروج از این تله‌ی قانونی و ساختار غیردموکراتیک و نابرابری‌ساز آن را پیدا کنند.

در یک سو کسانی که خود را روشنفکر این طبقه می‌دانند و بیرون از مناسبات جاری قرار دارند پس از هر دوره‌ی تصویب مزد، تنها با خشم و کینه بسیار اعضای هیأت کارگری شورای عالی کار را خائن و خودفروش می‌دانند و چیزی جز بیان دو سه عبارت کلی که: “طبقه‌ی کارگر باید با همبستگی به تغییر شرایط ظالمانه قیام کنند” را به کارگران نمی‌آموزند و تنها هنرشان این است که در این میدان طرف کارگری و هر کسی را که بناست به نوعی دنباله‌روی این طرف معرفی کنند و به شیوه‌ای تمسخرآمیز در دستگاه آنالیزوری چهار‌چوب تنگِ نظرات خود به باد تحقیر و توهین بگیرند و دیگر هیچ. تعلقات سیاسی این جماعت آن قدر بر اندیشه‌شان تسلط دارد که تفکیکی بین منافع کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت کارگران در این مبارزات نمی‌بینند. آنها جز اندیشه انقلاب، بدون تدارک انقلاب را نمی‌شناسند به همین خاطر نیز نمی‌توانند راهکارهای مناسبی را برای عبور از تله‌ی قانونی موجود را به کارگران پیشنهاد کنند و تنها انتظارشان شاید معجزه‌ای باشد که آن آرزوی دیرین را از خیال به واقعیت پرتاب کند. چنین است که سال‌ها تنها در را برپاشنه‌ای می‌چرخانند که نیمی باز و نیمی بسته می‌ماند.

از سوی دیگر نیز آنچنان فضای بسته‌ای برای آن دسته از کارگرانی که در تشکل‌های سه‌گانه حضور دارند، با ابزارهای ایدئولوژیک و گسترده کردن خط قرمزهای امنیتی فراهم کرده‌اند که آنان نیز بی‌یاری و مشورت گرفتن از کارگران و روشنفکرانی که سال‌ها درگیر مسایل مبتلا به کارگری بوده‌اند ناچار  به فردیت خود و سرگردانی در بین روابط کهنه‌ی چسبیده به قدرتِ پیرامون خود نظیر خانه‌ی کارگری‌ها و با اتکا به قدرت و توان و تجربه شخصی در مناسبات قدرت وارد می‌شوند و چنان به این قدرت فردی و تجارب چانه‌زنی‌هایی که میدان پیروزمندیِ  آن در چهارچوب پذیرش دولت کارفرمایی و کارفرمایان محدود است، دلبسته می‌شوند که در نهایت به مزد مصوب رضایت می‌دهند و حتی حاضر نیستند بپذیرند که تجربه مزد 1399 و عدم امضای آنان و شکایت به دیوان هم کار نیمه تمامی است که بنا به درک نادرست از مناسبات قدرت نتیجه‌ای جز فرایند بوروکراتیک زائد را نداشته است.

در این میان نیز کارگران به عدد میلیون‌ها نفر بیشتر سرگشته‌ از مدعیان به اصطلاح طرفدار خودند تا از تشکل‌های نیم‌بند غیردموکراتیک شوراهای اسلامی کار و انجمن‌های صنفی و مجامع عالی نمایندگی. طبقه کارگر چندین میلیونی که در دل خود و پیرامون‌اش میلیون‌ها بیکار را نیز باید با این حقوق و دستمزد ناچیز سیر کند؛ برای میلیون‌ها دانش‌آموزش هزینه‌ی تحصیل فراهم کند؛ برای حانوارهایش بهداشت و درمان مناسب را سامان دهد و هزینه‌های سرسام آور را بر خود هموار کند. و این در حالی‌ست که سایر منابع و سرمایه‌های بین‌النسلی‌اش در سارمان تأمین اجتماعی توسط همین نظام سرمایه به عارت می‌رود.

این است آن جبر جغرافیایی که طبقه کارگر زیستن در آن را با نهایت استیصال تجربه می کند.

سوسیالیست‌ها اما بر این باورند که بین آرمان‌ِ رهایی مردم و شرایط موجود، هزاران بار مراحل متعدد مبارزات صنفی و طبقاتی وجود دارد که به همان انداره هر یک را با شناخت شرایط مشخص آن باید چاره اندیشی کرد. سوسیالیست‌ها به وجود سازمان‌های مستقل و آزاد کارگری باورمند هستند اما در نبود این سازمان‌ها مبارزات کارگران را رها نمی‌کنند و از هر کانال ممکن و مقدور ضمن پرداختن با مطالبات کارگران و کمک به سازمان‌یابی آنان از شیوه‌های تأثیرگذار بر هر میزان از قدرت نفوذ حتی در تشکل‌های زرد بهره می‌گیرند تا در دل مبارزه ناپیگیر این گونه تشکل‌ها هم بذر آگاهی را بیفشانند و آنچنان آن را آبیاری کنند تا خصایل ناپیگیر درون آن‌ها در تنگنای خواسته‌ها و مطالبات جدی و روزافزون صنفی–طبقاتی قرار گیرد و به حکم دیالکتیک مبارزه طبقاتی تن دهد.

راهکار سوسیالیست‌ها نه جدایی و تفرقه بین لایه‌های گوناگون طبقه کارگر، که درآمیزی با تمامی لایه‌های آن است. طبقه کارگر به ویژه در کشور ما متأثر از اندیشه‌های غیرطبقاتی است که با وجود گفتمان‌های مسلط غیرکارگری که به طور تاریخی به عادات و سنت‌هایی بدل شده است که از ورود عناصر نو و پذیرش آگاهی سوسیالیستی در آنان جلوگیری می‌کند. بر سوسیالیست‌هاست که بر بستر ضرورت‌هایی قابل درک برای کارگران و زحمتکشان آن اندیشه‌های غیرطبقاتی را در عمل به کارگران بشناسانند و با نشان دادن راه‌های دست‌یابی به خواست‌های برحق‌شان، آنان را برای استمرار مبارزه علیه بیدادگری سرمایه باهم متحد کنند.

 


 

دسته : اجتماعي

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1