ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



(آن ۱۲ دقیقه‌ی طوفانی) یا بدیل چیست؟ – فریبرز رئیس‌دانا

راهکار سوسیالیستی: در این هنگامه‌ی مرگ و زوال از یک سو، و خیزش‌های مردم از خوزستان تا نفت و هفت‌تپه و همه‌ی مردم ناراضی از سوی دیگر، جای غُرش‌های آن شیر پیر قبیله‌ي ما، فریبرز رئیس‌دانا خالی است. غُرش‌هایی که لرزه بود به تن حافظان وضع موجود از هر قماش و روحیه بود برای جویندگان حقیقت و مبارزان راه سوسیالیسم.

 


 

 

(آن ۱۲ دقیقه‌ی طوفانی)

یا

بدیل چیست؟

فریبرز رئیس‌دانا

 

راهکار سوسیالیستی: در این هنگامه‌ی مرگ و زوال از یک سو، و خیزش‌های مردم از خوزستان تا نفت و هفت‌تپه و همه‌ی مردم ناراضی از سوی دیگر، جای غُرش‌های آن شیر پیر قبیله‌ي ما، فریبرز رئیس‌دانا خالی است. غُرش‌هایی که لرزه بود به تن حافظان وضع موجود از هر قماش و روحیه بود برای جویندگان حقیقت و مبارزان راه سوسیالیسم.

هرگز از خاطر ما نمی‌رود آن سخنان شورانگیز و دقیقی که فریبرز عزیز در آذر ماه ۱۳۹۰ در انجمن جامعه‌شناسی، در میان انبوهی از اجتماع چپ‌ها و سوسیالیست‌ها برای بحث درباره‌ی «جنبش وال استریت» بر زبان آورد و بار دیگر به یادآوری کرد که آلترناتیو، بدیل و راهکار در همین نزدیکی است. جایی میانه‌ی «نه گفتن» به نظم موجود و از دل آن بارقه‌های امید برای جهانی دیگر را احضار کردن.

آنچه در پی می‌آید متن آن ۱۲ دقیقه‌ی شورانگیزی است که رئیس‌دانا در پاسخ به پرسش‌ها سخن می‌گوید و پس از مرگش بارها و بارها دست به دست چرخید و روحیه‌بخش همه‌ی ما شد. اکنون این فرصت را داریم تا با رجوع به متن مکتوب آن سخنان، هرچه بیشتر چونان خود او نسبت به «پرسش بدیل» خود را نبازیم و جستجوگرانه نه گفتن به مانع‌تراشی‌های راست را از ساختن در کنار و با مردم تمییز دهیم.

—————————

 

درباره‌ی این بدیل بدیل که دارند صحبت می‌کنند: ببینید دیوار چین بین نفی یک نظر و جایگزین اون نظر وجود ندارد. خندق عظیمی کنده نشده است. مثل بیماری روانی می‌ماند: شما وقتی به قدر کافی به عنوان بیمار یا پزشک از بیماری خودت یا دیگری مطلع بشی، درمان را پیدا کردی. وقتی به قدر کافی حرکت می‌کنی به سمت شناخت، به سمت دردها و ریشه‌هاش و ناخواستن‌ها و آنجاست که بدیل پیدا می‌شود.

من فریبرز رئیس‌دانا بدیل‌ساز برای تاریخ آینده بشر نیستم. من یکی از منتقدین نظم موجودم و به اندازه‌ی خودم، به سهم خودم «شریطه‌ی خود را بازشناسم» به قول شاملو و به قدر وسع و همت خودم بگویم که درد کجاست و درمان کجاست. این نظر من است: بدیل را باید خود مردم، خود توده‌ها بسازند. اینجا نظام سرمایه‌دارای و راست‌گرایان افراطی نیستند کسانی که اینجا جمع شده‌اند که همینطور از آستین‌شان بدیل درآورند و بگویند این است.

دوم اینکه بدیل در جریان است. من به عنوان یک معتقد به فیلسوف بزرگ هزاره‌ی دوم، یعنی کارل مارکس به «پراکسیس» می‌اندیشم. به تز هشتم [درباره‌ی] «فوئرباخ»ش “تمام رمز و رازی که فلسفه را به عرفان و عرفان را به بیهودگی کشاند، دوری آن از عمل است.” من در خود صحنه‌ی عمل باید بدیل را پیدا کنم، من باید در کف خیابان در حضور مردم ناراضی زندگی کنم. نظریه من ندارم. این بدیل من است.

ما مثل سرمایه‌داران، مثل حاکمان جبار، مثل نئولیبرال‌ها، دروغگو و خودکامه و زورگو نیستیم که الآن بدیل تحویل مردم بدیم. ما بدیل را می‌آموزیم از برکت مردم و به نوبه‌ی خودمان با شجاعت می‌گوییم.

نکته‌ی بعدی: اینکه عرض کردم شما یک چیزی رو می‌گی «نه» اگر به قدر کافی بگی، آن وقت جنبه‌ی اثباتیش هم توش پیدا می‌کنی. این چیه یاد دادند که می‌گن “مردم ایران بلدن بگن چی نمی‌خوایم ولی بلد نیستن بگن چی می‌خوایم”، این حرف فاشیستی است، این دروغگویی، این نژادپرستی و ضد مردم است. وقتی می‌گویند “«نه» یک چیزی را نمی‌خوایم” یعنی به خوبی دارند می‌گویند چه چیزی می‌خواهند، یعنی “آقا برو”.

شما آمدید اینجا با این مأموریت که به من بگویید “چه می‌خواهید؟”، این منصفانه است؟ من و شما در یک بازی منصفانه  وبرابر زندگی می‌کنیم؟ من و دو نفر دیگه که کنارم نشستند (اشاره به محسن حکیمی و علیرضا ثقفی) در تمام مدتی که از آن حرف‌ها (ی “بدیل چپ‌ها چیست؟”) می‌گفتند زندان بودیم، گذاشتند که حرف بزنیم؟!

امنیت مرا تظمین کن، من در تمام مال دنیا، حتی مالک یک خانه هم نیستم. من یک پسر سال و نیمه دارم، امنیت من و آزادی او را تضمین کن، من بدیلم را صریح‌تر از آنچه فکر می‌کنی می‌گویم، همین‌جا آنقدر که تب کنی!

من در جامعه‌ای دارم زندگی می‌کنم که در همین ۱۰-۱۵ روز گذشته، بزرگترین اختلاس تاریخِ اصلا بشری اتفاق افتاده است: دو هزار و هشتصد و هفتاد و هشت میلیارد تومن. مقاله‌ی من درباره این اختلاس خیلی بازتاب داشت. تحلیل من یعنی. تحقیق من. وقتی در آنجا صحبت می‌کنم و می‌گویم که این اختلاس مرتبط با یک ساختار مالی است، با یک ساختار تبعیض‌آمیز مالی است که برخی‌اش را ناصر [فکوهی] به زیبایی باز کرد که برای همیشه در ذهن من می‌ماند: بانکداری کامیونی، بانکداری وانتی در پس‌کوچه‌ها! وقتی می‌گویم که این [اختلاس] ناشی از آن [ساختار مالی] است، وقتی می‌گویم از مدت‌ها پیش ما می‌گفتیم آن کسی که وزیر کار کردی‌اش و دشمن طبقه‌ی کارگر است را برش می‌داری می‌کنی رئیس بانک، این خطرناک است، وقتی مدت‌ها پیش می‌گفتیم، ما بدیل نمی‌گفتیم؟! ما چه می‌گوییم؟ ما می‌گوییم آقا این‌ها را برشان دار. این بدیل. نظم سرمایه و نظام سرمایه و همه‌ی این‌ها پیشکش‌ات، من می‌گویم این وضعیت را عوض کن، وقتی اون این کار را نمی‌کند، یعنی دارد از این وضع موجود دفاع می‌کند، آن وقت تو رفته‌ای یقه‌ی او را بگیری بگی “چرا از این وضع موجود دفاع می‌کنی؟” یا بیای به من که منتقد هستم می‌گی؟! اینطوری نیست، این بحث علمی نیست، منصفانه هم نیست. من نمی‌توانم همه‌ی آرمان‌هایم را بگویم، می‌روم دوباره حبس!

تو از نظمی دفاع می‌کنی که انتخابات اتاق بازرگانی‌اش را با فونت ۴۸ در روزنامه‌ها می‌زنند. ولی من از سندیکاهای کارگری و اتحادیه‌های کارگری و شوارهای کارگری دفاع می‌کنم که یک دانه‌اش را اجازه نمی‌دهند. تمام مطبوعات و رسانه‌ها مال شماست.

سوأل مکتوب: نوشتند جناب آقای رئیس‌دانا، با ارادت؛ آنچه شما فرمودید با کنکاش در اطلاعات موجود و در دسترس قابل درک و استفاده است. زیر ماجرای در جریان، یک پدیده‌ای در حال وقوع است که شاید به سادگی به نظرها نیاید. مثلا اگر نسلی که این جنبش‌ها شروع کرده‌اند از میان برود، یا نتوانند تجربه‌ی خود را به صحت منتقل کنند، یا با افکار و اشخاصی که در میان آن‌ها رخنه کرده‌اند و به مانند آن‌ها می‌نمایند، منحرف شود، ما اینجا احساس انقلابی‌گری را تجربه می‌کنیم و لذت می‌بریم، بدون آنکه واقعا بدانیم کجاییم و چه نیازی داریم، و چگونه باید این نیازها را به بهترین وجهی با کمترین هزینه برآورد کنیم. به عبارت دیگر این بحث‌ها کاربری‌اش برای جامعه‌ی ما کدام است؟

به نظر من این پرسش، یک توضیح بسیار عالی و یک هشدار بسیار لازم است. بله یکی دیگر از نقاط ضعف ما (که محسن [حکیمی] هم ممکن است به لیستش اضافه کند) این است که ژیژک هم اشاره کرده بود: خیال نکنید الآن فردا تموم بشود، بروید خانه‌های‌تان، ۲۰-۳۰ سال بعد بنشینید توی خانه‌های‌تان عرق بخورید، بگویید “جون! ما از اوناش بودیم که توی جنبش وال استریت بودیم”، اینطوری نیست! [درست مثل] همین کاری که ما برای جنبش می ۱۹۶۸ کردیم! منهای آن کار آخرش [عرق خوردن!] بله این است. من با کسانی که به هر حال نظم موجود را خواهان‌اند، طرف بحث نیستم، شوخی و تعارف هم نداریم. من اینجا طرف آن بحث نیستم، ولی برای کسانی که مثل من می‌اندیشند جامعه‌ی سرمایه‌دای متضمن رنج و درد و اندوه عمیق مردم است، مثل من می‌اندیشند که این جامعه باید عوض شود و روش و مسیر و هدف آینده‌اش توسط خود توده‌ها و خود مبارزان اجتماعی باید تعیین بشود، کسانی که مثل من می‌اندیشند که مهم نیست توی این سن و سال هستم، یا حتی از گذشته‌ها اینطور فکر می‌کردم که چه هدف قابل دستیابی و قابل لمس بورژوایی دست‌ پیدا بکنم، مهم این است که آیا راهی که من می‌روم درست است یا نه؟ راهی که من می‌روم نقد وضع موجود است و آگاهی رساندن هست به این وضع و تلاش کردن برای اینکه همگان باهم بیاندیشیم. خِرَد جمعی ارزش فراوانی دارد، به خصوص وقتی که با شور و آرمان‌های مربوط به ساختن دنیایی دیگر همراه باشد. موقعی که خانم تاچر، سال‌های ۱۹۸۳-۱۹۸۴ بود گفت «دیگر جهانی ممکن نیست» [آلترناتیوی وجود ندارد]، همین بانوی آهنین بهش می‌گفتند به او بَر می‌خورد، شنیده‌ام که آلزایمر گرفته است، امیدوارم که آلزایمر نگیرد و بماند و ببیند واقعیتی که الآن دارد در خیابان‌های لندن رقم می‌خورد. [آن هنگام] انقدر خشم‌آلود شدند سخنگویان سرمایه‌داری یا انقدر به فکر افتادند که آقا جهنم کردید دنیا را برای ما. چطور جهان دیگری ممکن نیست؟ مگر دنیا همیشه این بوده است؟ مگه دنیا همیشه نظام فئودالی بوده است؟ چنین نبوده است و چنین نیز خواهد ماند.

خب بنابراین کسی که دارد این را می‌گوید، بله این یکی از نقاط ضعف ماست که نمی‌تواند رهبری را به‌دست بگیرد. رهبری یکی از ارزش‌هایش و یکی از کارهایی که انجام می‌دهد داشتن آلترناتیو و جایگزین برای خودش است، زایایی‌اش است، بازتولید نظام سازماندهی و رهبری‌اش است. اینو نداریم و اگر شکست بخوریم … بله خیلی از دفعات ما در نظام سرمایه‌داری شکست خورده‌ایم. و بعد آن‌هایی که به من می‌گویند بدیل، حرف آخر را می‌زنم، من دیگر روی پیشانی‌ام است، من یک سوسیالیست هستم؛ معتقد به یک سوسیالیسم انقلابی، اگر قبولم داشته باشند. من این را فکر می‌کنم، ولی به هیچ وجه بدیل من بدیل دیکته کردنی در نظم اجتماعی نیست. من بدیلم را می‌آورم به میدان، و بحث می‌کنیم، اما آن روزنامه و آن نشریه که می‌هراسد و کف به دهان آورده است و رعشه گرفته است و می‌گوید که “حرف نزنید”، برای آن است که می‌داند این حرف در جامعه درز پیدا می‌کند، نشر پیدا می‌کند، اشاعه پیدا می‌کند؛ چون این حرف، حرفی است که درخواست حقوق زحمتکشان، کارگران و محرومان را دارد؛ این حرف از زبان کسی می‌آید که در همین مکاتب، مثل ناصر [فکوهی] در همین محل‌ها و دانشگاه‌های بورژوایی درس خوانده‌اند. و همه‌ی این چیزهای [راست] را هم خوانده‌اند و همه‌ی این چیزها را هم خوب بلدیم. ما همان‌جا یاد گرفتیم و می‌دانیم که آن راه‌حل نیست.

بسیار خوب حرف آخرم:
سوأل: بر این عقیده‌اند که مصرف نامکفی… این یکی از نظرات است دوست عزیزم. مصرف نامکفی که در واقع بیشتر بر روی پدیده‌ی فقر کار می‌کند، مثل آن طرف است که می‌گوید انباشت بیش از حد سرمایه که می‌گوید این غنا است که … دیروز یک مقاله‌ای با ترجمه‌ی زیبای جاهد [جهانشاهی] می‌خواندم که نوشته بود «سرمایه‌داری در بند سرمایه». میگه که، آن مقاله می‌گوید، نمی‌گم من طرفدارش هستم، می‌خوام بگم مصرف نامکفی به لحاظ سیاسی بیشتر راه می‌برد به تشکل فقیران و کم‌دارها و نظریه‌ی انباشت بیش از حد سرمایه راه می‌بره به اینکه اغنیا در واقع مایه‌ی اصلی انقلاب‌اند، و قدرت آنجاست. اما ما که جور دیگری می‌اندیشیم به پراکسیس و سعی می‌کنیم به آرمان‌ها و راه‌ و روش‌های مارکس و همه‌ي گذشته‌ها … من مثل محسن [حکیمی] فکر نمی‌کنم، من همه‌ی گذشته‌ها، با همه‌ي اشتباهاتش، من وارث آن‌ها هستم. همه‌ی آن‌ها مال ماست. من ممکنه بتوانم از دوستانم جدا بشوم یا از همسرم، اما مادر بزرگم را نمی‌توانم طلاق دهم. او متعلق به تمام گذشته‌ی من است. همه‌ي احزابی که پایه‌گذار جنبش چپ بودند در این کشور، چه من قبول‌شان داشته باشم و چه نداشته باشم، نقد داشته باشم یا نداشته باشم، از زمان همت، از زمان سوسیال دموکرات‌های باکو، تا بیاید به ۵۳ نفر، تا بیاید به حزب توده، تا بیاید به جنبش مسلحانه، تا همه‌ی این‌ها در وطن من، این‌ها همه پر از اشتباه‌اند و پر از میراث، تا بیاید به مبارزات مردم در آستانه‌ي انقلاب ۱۳۵۷، آن هم درس است، تا بیاید به مقاومتی که در مقابل نیروهای متجاوز بعثی شد در این کشور، آن هم برای من بسیار ارزشمند دارد و  درس می‌دهد. این مجموعه من را می‌برد به [سوی] اینکه من هم به سهم خودم چیزی دستم بگیرم و به جنبش وال استریت و جنبش تمام اروپا، و بهار عربی ارمغان بکنم و بگویم این هم تجربه‌های ماست.

و حالا من که دیگه دارد صدام یواش‌ یواش ضعیف و خاموش می‌شود، صداهای جوان‌تر و نیرومندتر، این مجموعه را می‌گیرند و می‌آورند جلو. من به سوسیالیسم اعتقاد دارم.

 


 

دسته : اجتماعي, سياسي

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1