ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



گفت‌وگو با محمد مالجو درباره‌ی آینده‌ی سیاسی ایران

من خواهان نوعی از دموکراسی هستم که در آن انواع بخش‌های قومیتی و ملیتی و جنسیتی و سبک زندگی و طبقاتی و … امکان و مجال جمع شدن و تشکل‌یابی براساس هویت‌شان و مشارکت در سیاست را داشته باشند. مکمل بازتوزیع قدرت سیاسی به کمک دموکراسی، بازتوزیع قدرت اقتصادی است. بدون بازتوزیع قدرت اقتصادی، بازتوزیع قدرت سیاسی به بن‌بست می‌رسد و در یک حصار محدود می‌شود.

 


 

گفت‌وگو با محمد مالجو درباره‌ی آینده‌ی سیاسی ایران

محمد مالجو (۱۳۵۱ در تهران) اقتصاددان، پژوهشگر حوزهٔ اقتصاد سیاسی و مترجم است. او به واسطهٔ پژوهش‌های انتقادی‌اش دربارهٔ تاریخ اقتصادی ایران به ویژه در دورهٔ پس از انقلاب شناخته شده‌است. از او کتاب‌ها و مقالات متعددی منتشر شده و به چاپ رسیده‌است.

گزیده این گفتگو:
علت‌العلل بحران فعلی ایران قدرت سیاسی غیرمنتخب است که در نتیجه آن، واگرایی زیادی بین خواست مردم و میل و سلیقه اقلیت حاکم غیرانتخابی پدید آمده است. در حوزه فرهنگی ناهم‌نوایی شدیدی بین ارزش‌ها و نگرش‌های اقلیت حاکم و مردم مشاهده می‌شود. اقلیت حاکم می‌خواهد سبک زندگی مردم را تعریف و بر آنها تحمیل کند و حاصل این تحمیل، تحقیرشدگی مردم است. از سوی دیگر، اقلیت حاکم و منتسبان و نزدیکان آنها، مشارکت سیاسی را ملک طلق خودشان می‌دانند. انواع تبعیض‌های مذهبی و دینی و جنسیتی و قومیتی و جناحی، افتراق‌های پررنگی بین جمعیت ایران ترسیم کرده و تنها به اقلیتی امکان مشارکت سیاسی را بخشیده است.

در سیاست خارجی نیز، جهت‌گیری خاص اقلیت غیرانتخابی حاکم، ایران را به انزوای سیاسی و تقابل با قدرت‌های جهانی کشانده است. وجود این ناهم‌نوایی‌ها در داخل و خارج حکومت را واداشته که هزینه‌های بیشتری را برای کنترل جمعیت معترض در داخل و تنظیم حداقلی از روابط در خارج بپردازد. در نتیجه مجبور شده در حوزه‌هایی مانند آموزش، سلامت و مسکن که براساس قانون اساسی نسبت به آنها وظیفه دارد، عقب‌نشینی اقتصادی کند و بار هزینه‌ها را روی دوش مردم بیندازد. جمعیت معترض در ایران سال‌ها سعی می‌کرد از مجرای صندوق رأی اعتراضش را بیان کند، اما در چند سال گذشته این مجرا تقریبا به بن‌بست رسیده و تنها جایی که صدایی برای آن مانده، خیابان است، با تمام هزینه‌هایش. استکبارستیزی در ابتدای انقلاب و با توجه به تجربه تاریخی ملت ایران قابل فهم بود، اما از مقطعی به بعد، آمریکاستیزی و اسرائیل‌ستیزی جایگزین آن شد، چرا که اقلیت حاکم غیرانتخابی برای حفظ قدرت‌شان به دموکراسی‌ستیزی نیاز دارند و آمریکاستیزی و اسرائیل‌ستیزی شرط لازم را برای دموکراسی‌ستیزی فراهم می‌آورد.

نظام سیاسی ایران در یک قفل‌شدگی تاریخی گرفتار شده و با بحران‌های عدیده‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کند؛ نابرابری در مصرف و ثروت و درآمد خانوارها، اختلال در بازتولید اجتماعی نیروی کار، تخریب فزاینده محیط زیست، ضعف تولید، ضعف تحقق ارزش کالاهای تولیدی و انباشت‌زدایی به دلیل غلبه سرمایه‌برداری بر سرمایه‌گذاری در کشور. اگر نظام سیاسی با وجود این بحران‌ها هم‌چنان سرپا مانده، علت را باید در وجود درآمدهای نفتی دید که ضعف‌ها را تا حدی پوشانده، اما امروز دیگر خبری از این درآمدهای نفتی نیست و وضعیت اقتصادی با سرعت زیادی به قهقرا می‌رود. وضعیت کنونی امکان استمرار ندارد، مگر آنکه کلیت جامعه پیه زوال سریع تمدنی را به تنش بمالد. حتی در صورت دسترسی به سلاح اتمی و مصونیت از مداخله نظامی خارجی، ایمنی نظام سیاسی در برابر جمعیت معترض داخلی تضمین‌شده نیست.

قدرت سیاسی غیرمنتخب بحران بحران‌هاست، اما این به آن معنا نیست که با رفع این بحران، همه مشکلات حل‌وفصل می‌شود، بلکه بعد از رفع این بحران ما به نقطه صفر می‌رسیم و تازه می‌توانیم حرکت‌مان را آغاز کنیم. در هر زمان و تحت هر شرایطی، حرکت به سمت دموکراسی مطلوب است، چرا که دموکراسی کم‌هزینه‌ترین قواعد بازی را در اختیار یک جامعه قرار می‌دهد و جامعه ایران هم در مقاطع تاریخی قبلی نشان داده که خواهان دموکراسی است و توانایی استفاده از ظرفیت‌های آن را دارد.

من خواهان نوعی از دموکراسی هستم که در آن انواع بخش‌های قومیتی و ملیتی و جنسیتی و سبک زندگی و طبقاتی و … امکان و مجال جمع شدن و تشکل‌یابی براساس هویت‌شان و مشارکت در سیاست را داشته باشند. مکمل بازتوزیع قدرت سیاسی به کمک دموکراسی، بازتوزیع قدرت اقتصادی است. بدون بازتوزیع قدرت اقتصادی، بازتوزیع قدرت سیاسی به بن‌بست می‌رسد و در یک حصار محدود می‌شود.

در ایران امروز چهار جریان سیاسی حضور دارد. دسته اول نیروهای حافظ وضع موجودند که نه روی کاغذ و نه در عمل راه‌حل روشنی برای بحران‌ها ندارد و اصلی‌ترین ابزارش برای ممانعت از گذار سرکوب است، ولی سرکوب بدون رشد اقتصادی نمی‌تواند دوام داشته باشد. دسته دوم اصلاح‌طلبانی هستند که بنا به تجربه ۲۵ سال گذشته، ایده‌هایشان شکست خورده است. جریان سوم خواهان عبور از قانون اساسی و رفراندوم است. جریان چهارم نیز براندازان و سلطنت‌طلبانی‌اند که ترس از آنها ممکن است حاکمیت را ناگزیر به پذیرش خواسته جریان سوم کند. تفاوت مهم جریان سوم و چهارم در آنجاست که جریان سوم فاعلیت تغییر را در مردم ایران می‌بیند و جریان چهارم در دولت‌های خارجی و تحریم اقتصادی و انزوای سیاسی که در نهایت به شورش مردم در داخل منجر شود. در شرایط امروز نیازمند حفظ میانجی‌های رادیکالی هستیم که در صورت ناگزیر شدن حاکمیت از تغییر، بتوانند در مقام سخنگوی جامعه وارد بده‌بستان با حاکمیت شوند. ممکن است نظام سیاسی در سیاست داخلی یا خارجی چرخش‌هایی داشته باشد، اما به نظر می‌رسد هم‌چنان اینترنت، حجاب، رابطه با آمریکا و حصر خط قرمزهای پررنگ نظام به شمار می‌رود.

 

 


 

دسته : اجتماعي, سياسي

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1