ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



شعری برای آرمیتا دختر ایران

دخترکم
کُما بیش از آنکه ترا از ما بستاند
در رفیقانت
باور به آفتاب را می نشاند
خورشید پشت ابر نمی ماند
مثل تو که فراموش نخواهی شد!

 

 


 

 

برای آرمیتا دختر ایران:

 

دخترکم!  

خطوط عابر پیاده امن نیست

مترو امن نیست

ایستاده پشت چراغ قرمز راهنمای امن نیست

دخترکم!

زن چادر سیاه امن نیست

سکوی انتظار مترو امن نیست

یادت باشد عزیزکم!

پاهایت را محکم روی زمین بگذاری

گام هایت را استوار برداری

نگاهت را بهر سو بگردان

مبادا از کِید روزگار غافل باشی!  

 

 دخترکم خوب میدانی

خوبتر و بهتر از هر کسی میدانی

این دور و برها مرگ در انتظار زندگی است

این روزها خدای دهه شصت

میخواهد خدایی را از خدایش پس بگیرد

آیه نازل می کند:

اَلنار في الإرادة

اَلنار في الإرادة في كُل مكان

دخترکم حواست هست؟

یعنی آتش به اختیار در همه جا!

 میدانم که خوب میدانی

خدایان دروغین را تنها آدم های دروغکی می پرستند

حواست به آدم های دروغکی باشد!

 

من بارها با تو کتک خورده ام

توهین شنیده ام  

زندان رفته ام 

شکنجه دیده ام 

حتی وقتی در کُما نبودم 

با تو به کُما رفته ام

حالا ناچار بی تو مانده ام

دخترکم بی تو نیز با تو خواهم بود

با رفقایت و همه دخترکانی که چون تو می دانند 

باید حواسشان جمع باشد 

حتی دخترکانی که نمی‌دانند در کجای خیابان ایستاده اند

در مترو با کدام زن جیره خوار چادر سیاه رویرو خواهند شد!

قول شرف می دهم که حواسم به آنها باشد

 مواظب آنها باشم.

دخترکم! باید به مادرت بگویم 

موهایش را از ریشه در نیاورد 

آنها را به جریان جاری زندگی سپارد

رها در باد

به مادر بزرگت نیز خواهم گفت

پس و پشتِ آن همه موی سپیدِ تو

دخترکان آزادی را می بینند 

سپیدی مویت را نمایان کن!

به عموهایت گفته بودم

دخترکانمان را در تن پوش سیاه و لچک های زورکی

کفن کرده اند 

تا به زنده بودنشان تردید کنند 

یا در زنده بودنشان، از زندگی هیچ نخواهند!

خدایان دروغین  این بار زنان را

به جرم سپردن مو به دست باد 

از بهشت زندگی می رانند!

 

دخترکم!

خدایان دروغین در تاریکی تجارت می کنند

از تاریکی سود می اندوزند

مگر نه اینکه نفت طلای تیره رنگ است؟

مگر نه اینکه طلا در عمق معدن تاریک است؟

مگر نه اینکه نادانی مردم در تاریکی پایدار و ماندنی است؟

 

دخترکم از هرچه تاریکی است فاصله بگیر

خدایان دروعین تاریک اندیشند 

آنها میل به ثروت و قدرت 

میل به خود پرستی و بالا نشینی دارند!

این  ِمیل بی حساب

آدمی را بنده  

زن را برده  

و خود را مالک هست و نیستِ انسان

می خواهد

حجاب نشان بردگی زن و بندگی مردان آتش به اختیار است!

آخر باید نشان بالانشیتی را

بر تاریک اندیشان محملی باشد!

هزار برابر بزرگتر از هر عبادتی

هزار برابر پیچیده تر از هر معمایی

هزار برابر از هزاران سال عبودیت بی معنا

بر هر پرستشگاه پلشت و بی نشان از راستی

بی نشان ار درستکاری

بی نشان از بودگی در عالم وجود

و غرق در اوهام

 

دخترکم!

از تاریکی فاصله بگیر

سایه تاریک خدای دهه شصت

هرچه آفتاب برمی آید 

کوتاهتر می‌شود

کافیست خورشید و آفتاب و روشنا را  به خانه

باور کنیم!

 

دخترکم  

کُما بیش از آنکه ترا از ما بستاند

در رفیقانت 

باور به آفتاب را می نشاند

خورشید پشت ابر نمی ماند

مثل تو که فراموش نخواهی شد!

 

 


 

 

دسته : اجتماعي, ادبیات, سياسي, فرهنگی

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1