ما گروهی از سوسیالیست‌های ایران، باورمند به دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی_اقتصادی برآنیم با ارایه بدیل سوسیالیستی برخاسته از گویه‌ی جمعی پویا، خلاق و بهم پیوسته و با درس آموزی از تجارب انقلابی تاریخ بشری در جهان و تاریخ معاصر جامعه ایرانی، راه حل های اساسی را از دل واقعیت‌ها، تعارضات و تضادهای طبقاتی موجود، کشف، ارائه و به کار بندیم.



مقاله برگزیده: مطالبات و اعتراضاتِ معلمان و انتظارات دیگران! – حسین اکبری

معلمان آگاه و پیشرو آنجا که مطالبه‌ی یکسان‌سازی و یا رتبه‌بندی را فریاد می‌زنند در واقع حکم به رفع تبعیض و نابرابری توزیعِ درآمدی دارند و به گونه ای خواستِ مزد مساوی در برابر کار مساوی را بیان می کنند و درست همانجا که خواستِ رتبه بندی را مشروط به کمتر نبودن حقوق از 80% حقوق هیات‌های علمی دارند؛ نشان می‌دهند که نظام عادلانه ای را در این مبناسازی هدف قرار داده‌اند. آنجا که با کالایی سازی و خصوصی شدن آموزش مخالفت می‌کنند دقیقا مبارزه‌ای صنفی و ملی و همگانی را پی می‌گیرند و آنجا که بر یکسان سازی حقوق بازنشستگان و پیشکسوتان حرفه ای خود اصرار دارن در پی مبارزه با مخاطراتی هستند که تامین آینده ای پس از اشتغال را تهدید می کند. این درست همان مطالباتی است که سایر کارگران نیز با آن مواجه شده اند.

 



 

 

مطالبات و اعتراضاتِ معلمان و انتظارات دیگران!

اعتراضات سراسری معلمان کشور که با دعوت از شورای هماهنگی تشکل‌های فرهنگیان ایران در تاریخ یازدهم بهمن ماه 1400 به شیوه ای کاملا مسالمت‌جویانه و در عین حال شکوهمندانه برگزار شد و طی آن بیانیه‌ی این گردهمایی‌ها در همه اعتراضات سراسری خوانده شد. کلی‌ترین این خواست‌ها عبارت بودند از:
اجرای قانون‌ همسان‌سازی بازنشستگان  در سال ۱۴۰۰ _ رتبه‌بندی به صورت کامل همراه با تصویب ردیف بودجه برای اجرای آن در سال جاری و سال آینده _ توقف خصوصی‌سازی، پولی‌سازی آموزش، عدالت آموزشی و بعبارتی آموزش رایگان و با کیفیت برای دانش آموزان طبق اصل ۳۰ قانون _  رعایت حقوق نیروهای خدماتی زحمت‌کش مدارس _ توقف غارت صندوق ذخیره فرهنگیان و تامین خسارات وارده _ امنیت شغلی نیروهای خرید خدماتی و قراردادی و در نهایت در همبستگی کامل با پیشکسوتان خودخواهان رسیدگی به وضعیت همسان سازی بازنشسته ها شدند.

 در تمامی این اعتراضات فرهنگیان با فریادهای بلند و هماهنگ در سراسر کشور، خواهان رفع بازداشت و توقف پرونده‌سازی علیه معلمان معترض و آزادی معلمان شدند.

متعاقب این اعتراض سراسری و به دنبال انتشار خبر دستگیری و بازداشت بعضی از فعالان تشکل‌های صنفی، شورای هماهنگی طی برنامه ای در کلاب هاوس با عنوان: “نگاهی به اعتراضات روزهای گذشته و سرکوب و بازداشت فعالان” به ارزیابی از چگونگی برپایی این اعتراضات در سراسر کشور از زبان مسوولان تشکل های هر یک از شهرها پرداخت و روشن گردید که تقریبا همه‌ی بازداشت‌شدگان آزاد شده اند و در ادمه این برنامه طولانی هر یک از اعضای شورای هماهنگی به بیان نظرات خود درباره این اعتراضات و مطالبات فرهنگیان پرداختند. در عین حال به دلیل عدم محدودیت شرکت در برنامه  تعدادی از میهمانان برنامه نیز به اظهارنظر پیرامون این جنبش اعتراضی پرداحتند. از آنجا که تشکل های فرهنگیان بنا به آنچه سخنگوی شورای هماهنگی اعلام می کند وظایف سندیکایی خود را بنا به خواست معلمان در سراسر کشور به پیش می‌برد طبعا اصل خواست و مطالبه فرهنگیان و همچنین شیوه‌ی سازماندهی اعتراضات که بر پایه تجربیات بیش از بیست ساله آنها قواره و شاکله ی درستی پیدا کرده است به گونه ایست که برای تمام فرهنگیان این خواست ها و شیوه اعتراضات قابل پذیرش و حمایت است و کاملا میدانند که می‌خواهند و چگونه مطالبه گری را به پیش ببرند. گو اینکه در همه اعتراضات طیفی از نیروها به لحاظ شخصیت خودویژه ممکن است تمایلات و انگیزه های شخصی متفاوتی را بروز دهند اما خوشبختانه در کلیت کنشگری‌های مطالباتی، هماهنگی درخور و شایسته ای نمودار گردیده است.

در مقابل علاقمندان و دغدغه مندان به مبارزاتِ اجتماعی از جمله میهمانان این برنامه‌ی کلاب هاوسی انتظاراتی را بروز دادند که به دلیل اهمیت تاثیرات مثبت و منفی آن ضرورت دارد این انتظارات واکاوی و مورد نقد و نظر قرار گیرند.

از آنجا که طرح نظرات، امروزه و در شرایط برآمد جنبش مطالباتی اعتلایی و گسترش‌یابنده به عنوان عوامل ذهنی می‌تواند تاثیرات معین مثبت و منفی داشته باشد تلاش می‌کنم ابتدا به چند موضوع بپردازم. این موضوعات عبارتند از: درک درست از موقعیت طبقاتی معلمان _درک واقعی از مطالبات و موقعیت شغلی و اجتماعی  آنها و در نهایت روشنگری در باره ماهیت سیستم و نظام آموزشی که در تقابل با این مطالبات و در برابر معلمان و به طریق اولی حاکم بر جامعه است. در حین پرداختن به این موضوعات به انتظارات دیگران نیر خواهم پرداخت.

معلمان و هویت واقعی آنان
معلمان و دیگر مستخدمین آموزش و پرورش به عنوان بخشی از طبقه کارگر ایران که با فروش نیروی کار خود به تولید و خلق ارزش (دانش گستری در بین نسل های نوجوان و جوان کشور برای آماده شدن آنان به بازار کار ) اشتغال دارند. مانند هر بخش دیگری از طبقه کارگر در مناسبات بین خود و کارفرمایان _که در ایران علی العموم کارفرما دولتی است و البته با رواج کالایی شدن دانش؛ بخش خصوصی هم از دهه اول برقراری جمهوری‌اسلامی به آن اضافه شده است_ درگیر مشکلات ناشی از سیاست‌های بهره‌کشانه‌ی نظام سرمایه داری حاکم هستند. این سیاست‌ها همانگونه که در بخش‌های دیگر طبقه کارگر منجر به سرکوب دستمزدها و کاهش سطح معیشت، ناامنی شغلی و ایجاد مناسباتی با ویژگی موقتی سازی و قراردادهای پیمانی و محدودیت در ایجاد سازمان‌های صنفی آزاد و ممنوعیت حق اعتراض به اشکال گوناگون آن شده‌ است؛ در بین معلمان نیز همچنان موضوعات اساسی روابط و مناسبات کارگری – کارفرمایی است ولی از آنجا که این مناسبات و روابط بر مبنای قوانینی  مبتنی بر روابط کار و امور استخدامیِ تعریف شده در نظام آموزش و پرورش اعمال شده و می‌شود. قالب بندی‌های قانونی خاص خود را دارد. علاوه بر آن نداشتن حق آزادی بیان و مشارکت علمی موثر و کارآمد در سیستم و نظام آموزشی موجود و بدتر از آن اجبار به پذیرش نظام مبتنی بر ارزش‌های تعریف شده‌ی غیرعلمی و ارزش‌هایی که در خدمت بازتولید نیروی انسانی سرمایه‌پسند با ویژگی ایدئولوژیک خاص؛ از جمله مواردی است که طی چهار دهه به یکی از معضلات در روابط دانش آموزان و اولیای آنان و معلمان از یک سو و معلمان و کارفرمایان دولتی و خصوصی از سوی دیگر بدل گشته است. وجود استاندارد دوگانه در بکارگیری معلمان و استخدام دوگانه در بخش دولتی و بخش خصوصی نیز به دلیل ضوابط و قوانین در هر یک از این بخش ها؛ ضمن دوپارگی بین معلمان (بخش دولتی با تبعیت از نظام قوانین کشوری و بخش خصوصی جز در تبعیت از انجام تکالیف آموزشی دولتی مبتنی بر روابط و مناسبات برابر قانون کار) منجر به انواع تبعیض سیستماتیک شده است. به این اعتبار کاملا روشن است که مطالبات معلمان تا چه میزان بار طبقاتی دارد و تا چه اندازه این قرابت زیستی بین معلمان و سایر استثمار شوندگان آنها را در یک طبقه بزرگ اجتماعی قرار می دهد.

هویت سازی طبقه متوسطی برای معلمان و سایر کارگران غیرصنعتی:

بنا به توضیحاتی که در بالا داده شد معلمان نیز به عنوان صاحبان نیروی کار فکری که در خدمت خلق و تولید ارزش در جوامع سرمایه‌داری مورد انواع سیاست‌های بهره‌کشانه قرار می گیرند. اما باور نادرستی از گذشته وجود دارد که طبقات را نه بنا به موقعیت آنان در ساختار اقتصادی – اجتماعی مبتنی بر ارزش اضافی و انباشت سرمایه و مالکیت بر ابزار تولید و جز آن بل که بر اساس دو موضوع:

  • تمایزات فرهنگی و شیوه زیست نیروهای کار و زحمت  
  • نحوه توزیع منابع و سهم‌بری درآمدی لایه های مختلف

نسبت این لایه ها را به دو طبقه‌ ی اصلی کارگر و سرمایه دار تعریف می کنند. در حالی که از طرفی وجود این تفاوت های فرهنگی موجب تغییرات در نقش و سهم  هر یک در مناسبات آنها در صورتبندی اقتصاد سرمایه داری نمی شود. تولید ارزش به اتکای نیروی کار جسمی، قکری و عضلانی و گاه توامان و بدون داشتن ابزار تولید و در عین حال تنها به سبب مزدبَری کافیست که هویت دارنده‌ی این ویژگی؛ کارگر شناخته شود. از سوی دیگر و بروز و ظهور بحران های افتصادی و تاثیرات ان بر شیوه زیست مزد و حقوق بگیران، این تفاوت ها و تمایزاتِ ناشی از تبعیض های حاصلِ توزیع درآمد را نیز به شدت تحت تاثیر قرار می دهد و همچنان که شاهدیم هر روز که می گذرد این طبقه جعلی متوسط هر چه بیشتر به لایه های پایینی طبقه کارگر نزدیک و نزدیکتر می‌شود. نگاه به تغییر سکونت اقشار بالایی طبقه کارگر از مرکز به حاشیه شهرها از آن جمله نشانه های آشکار روند سراشیبی در مسیر فقر نسبی و چه بسا افتادن به تله فقر مطلق است. با این همه آن امتیازات فرهنگی که وجه تمایز لایه های بالایی طبقه کارگر که به نادرست طبقه متوسط نامگذاری شده است نیز محدود و محدودتر خواهد شد.  

سرمایه داری می‌کوشد برای انتظام بخشی به اداره جامعه و تقلیل آگاهانه فشار برای کنترل اقشار و طبقات اجتماعی فرمولبندی‌های اقتصادی خاصی را ایجاد کند. مثال دهک‌های درآمدی از بارزترین شیوه‌های در هم ریزی و مخدوش کردن مرز طبقات است. دولت برای پیدا کردن خانواده‌های کم‌ درآمدی که باید مشمول دریافت یارانه می‌شدند، سراغ دهک‌های هزینه‌ای رفته. به این صورت که سه دهک پر درآمد جامعه از دریافت یارانه کنار گذاشته شوند و هفت دهک باقی‌مانده یعنی اقشار کم‌ درآمد مشمول دریافت یارانه گردند. این تقسیم‌بندی‌های درآمدی نمی‌تواند مبنایی برای توضیح درست و علمی مناسبات اقتصادی حاکم در یک کشور سرمایه داری باشد. این دهک برابری تنها برای بازه های زمانی بیانگر فواصل و شکاف های طبقاتی است.

شیوه دیگری که در ایران از رژیم گذشته تا کنون برای نفی طبقه کارگر  و یا در صورت عدم توفیق کاهش وزن اجتماعی آن همواره مد نظر بوده است؛ دادن نوعی َتشَخُص اجتماعی به بخش هایی از طبقه کارگر است. تَشخُص شغلی داشتن مثل کارمند دولت بودن، برجسته کردن عناوین شغلی و سطحی از آن به جای هویت طبقاتی حتی در محیط های کار و از سوی دیگر دادن بار تحقیر به کارگر با عنوان عمله و فعله و رواج این حقارت که گویا کارگر بودن ارزش و تشخص اجتماعی ندارد! و حتی بکارگیری این الفاظ در سیستم بوروکراتیک از جمله ترفند های نظام‌های حاکم بوده است. در مواردی هم شاهد کاربرد مصادیق لوث فلسفه وجودی طبقه کارگر به قصد نفی طبقات اجتماعی بوده ایم مثل اینگه گفته می‌شد: «نور هم کارگر است، خدای هم کارگر است»! و یا نسبت ضعیف بودن بنیه مالی در برابر نقش کارگر مولد و خالق ارزش اضافی و نهادن واژه “مستضعفان” به جای کارگران. اینها همه کوشش هایی بوده است تا طبقه کارگر به هویت واقعی؛ جایگاه  و نقش و سهم خود را در اقتصاد سیاسی آگاه نگردد.

متاسفانه این ترفندها و بسیاری دیگر در شکاف درون طبقاتی موثر واقع شده است و به چند پارگی طبقه کارگر و در نتیجه به سختی راه رسیدن به همبستگی طبقاتی در جامعه ایرانی منجر گردیده است.

در حالیکه بنا به واقعیت موجود سه تقسیم بندی اصلی طبقه کارگر (صاحب نیروی کار فکری و یدی و عضلانی توامان) طبقه متوسط (صاحبان ابزار کار و تولید کنندگان خرد با استعداد بهره کشی از نیرووی کار محدود با سازماندهی محدود) و طبقه سرمایه‌دار وجود دارد و سایر تقسیم بندی ها بر اساس درآمد چیزی جز تقسیمات قراردادی در دولت های سرمایه داری نیست که با اقتصاد بورژوایی تئوریزه شده اند.  

معلمان آگاه و پیشرو آنجا که مطالبه‌ی یکسان‌سازی و یا رتبه‌بندی را فریاد می‌زنند در واقع حکم به رفع تبعیض و نابرابری توزیعِ درآمدی دارند و به گونه ای خواستِ مزد مساوی در برابر کار مساوی را بیان می کنند و درست همانجا که خواستِ رتبه بندی را مشروط به کمتر نبودن حقوق از 80% حقوق هیات‌های علمی دارند؛ نشان می‌دهند که نظام عادلانه ای را در این مبناسازی هدف قرار داده‌اند. آنجا که با کالایی سازی و خصوصی شدن آموزش مخالفت می‌کنند دقیقا مبارزه‌ای صنفی و ملی و همگانی را پی می‌گیرند و آنجا که بر یکسان سازی حقوق بازنشستگان و پیشکسوتان حرفه ای خود اصرار دارن در پی مبارزه با مخاطراتی هستند که تامین آینده ای پس از اشتغال را تهدید می کند. این درست همان مطالباتی است که سایر کارگران نیز با آن مواجه شده اند.

خواست و کنش معلمان
شیوه‌ میارزاتی که معلمان و در راس آن اعضای رهبری شورای هماهنگی تشکل ها برگزیدند، بسیار هوشمندانه و بهترین شکل بیان مطالبات و نحوه‌ی سازماندهی را با خود داشت. در ابتدای این نوشتار مطالبات معلمان توضیح داده شد در اینجا می کوشم به سازمانگری بهینه این اعتراضات بپردازم.

  • مدتی پیش از تحصن و اعتراضات، کلیه مطالبات برای درک مشترک و هماهنگ و تجمیع اراده همگانی طی بیانیه ای بطور کاملا آشکار به اطلاع فرهنگیان و از طریق انتشار آن در کانال رسمی شورای‌هماهنگی به اطلاع جامعه رسید. این اقدام موجب جلبِ مشارکتِ حداکثری ممکن در سراسر کشور از سوی معلمان گردید و در عین‌حال این اطمینان را در این شرکت کنندگان احتمالی در این اعتراضات ایجاد کرد که این جنبش مطالباتی و با اعلام خواست های معین است.
  • برنامه‌ریزی اعتراض از دو تاکتیک تحصن دو روزه در محل کار و اعتراض خیابانی در مقابل ارگان‌های ذیربط استفاده شد. این گونه سازماندهی هوشمندانه ضمن بالا بردن آمادگی در ابراز اراده جمعی معلمان و همرسانی خواسته های مشترک به وسیله دست نوشته ها و شعارهای مطالباتی بود که استعداد و انرژی بسیاری را برای اعتراض فراهم ساخت و این تاکتیک را می توان بدیل قدرتمندی در مقابل سرکوب های احتمالی دید.
  • شعارهای مطالباتی گزین‌شده در این اعتراضات نه تنها دافعه‌ای نداشت و بهانه ای به دست نمی داد بل که جاذیه ای بسیار نیز با خود داشت.  نمونه آموزش رایگان برابر اصولی از قانون اساسی سبب همراهی و حمایت اولیای دانش آموزان و از این طریق منتفی کردن هرگونه تحریک خانواده‌ها و تقابل آنها با معلمان می گردید.  
  • در خود اعتراضات تدارک سیستم صوتی و پیش بینی جایگزین برای سیستم مصادره شده و همچنین مدیریت بهنگام در شروع غیرمنتظره (نمونه شهر تهران) نیز از تجارب ارزشمند سازمانگری اعتراض خیابانی بود.

اینها و پاره‌ای از ظرایف و دقایق ثبت شده در خاطرات کنشگران این جنبش مطالباتی نشان می دهد که معلمان تاکنون توانسته اند ضمن برپایی یک اعتراض مطالباتی، اندوخته ای از آموزه های مثبت را برای  سایر بخش های طبقه ی کارگر انباشت کنند.

معمولا هر رخداد اعتراضی فراگیر در مرکز توجه احزاب و سازمان ها و روشنفکران از هر نوع و گرایش قرار می‌گیرد، به ویژه آنکه این رخداد سطحی از پیشرفت و پیروزی را به‌دست آورده‌ باشد. و درست به همین دلیل هم انتظاراتی را برمی‌انگیزد. معمولا این انتظارات دو دسته‌اند. انتظاراتِ بسیار جانبدارانه که با حساسیت و دقت و وسواس صورت می‌گیرد و با نگاهی به آینده می‌خواهد که جنبش آفریننده‌ی این رخداد نه تنها ناکام و عقیم نماند بل که راه یشروی و نیل به‌ مقصود و مطالبات بیان شده را طی کند. این پیروزی مرحله‌ای تا دستیابی به اهداف تعیین شده برقرار بماند چرا که همه‌ی کنشگران و تشکل هایشان به سبب توافقات اعلام شده، پای در میدان گذاشته اند. این کاملا منطقی و معقول است که تشکل‌های متبوع آنان نیز به این نگرانی در نیمه راه ماندن و آن تمایل به پپیشروی تا پیروزی کامل واقف شوند.

انتظارات دیگر اما از جنس دیگری‌است. این انتظارات از سازماندهندگان و کنشگران آن رخداد سطحی از مبارزه و پیشرفت را می‌طلبند و فکر می‌کنند باید آفرینندگان این رخداد با شتاب و شدت بیشتری تا خلق حماسه و انقلاب را پیش روند و چنان خود را در شرایطی جز آنچه که هستند قرار دهند تا تغییرات اساسی رقم خُوَرد.   

متاسفانه ما طی هر رخداد و یا فرایند اعتراضی از جانب بخش‌های مختلف کارگران و زحمتکشان و جنبش های مختلف چه آن دسته از جنبش های «بی سر» و بی سازمان و چه جنبش هایی‌ که سازمان‌یافتگی نسبی و معینی داشته‌اند؛ همواره با چنین انتظاراتی مواجه بوده ایم. نمونه‌ی نوع دوم اعتراضات و اعتصابات کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی که حامیانی با این تصور، از دور و نزدیک گرداگرد آن اعتصابات به انتظار انقلابی اجتماعی از این سندیکا؛ هر گونه تئوری را برای ایجاد این توهم بافتند تا این مبارزه صنفی یک واحد مشخص را پرچمدار یک دگرگونی اجتماعی نشان دهند و غافل از ظرفیت‌ها و استعدادهای موجود، این توهمات را دامن زدند تا این سندیکای جوان در آغاز راه؛ دچار اختلالاتِ کارکردی گردد و با نتایج تلخی چون گرویدن برخی از اعضای رهبری آن به مهاجرت و هم کاسه شدن با سولیداریتی سنتر پیش روند. نتیجه‌ی دیگر دامن زدنِ به این انتطارات بهانه‌هایی که پلیس سیاسی جهت سرکوب به دست آورد و سال هاست سایر اعضای سندیکای کارگری شرکت واحد را در منگنه محدودیت های فراقانونیِ بازدارنده قرار داده است.

اما این انتظارات از جنبش اعتراضی معلمان چگونه نمایان می شود؟
وجه مشخصه‌ی این انتظارات اول اینکه به خواسته های مشخصی را که در بیانیه این جنبش اعتراضی آمده است بی توجه‌اند و توصیه می‌کنند نمایندگان معلمان “آنچه را که تَه ذهنشان متوجه مشکلات کل جامعه است، عریان کنند”! به دیگر معنا آنها انتظار دارند نمایندگان معلمان ذهنیت خود را برتر و فراتر از ظرفیت و عینیت موجود در معلمان قرار دهند.

دوم آنکه می کوشند تا با تفکیک مطالبات معترضان و تقسیم آن به صنفی و سیاسی یا توصیه کنند که طبقه ی کارگر و در اینجا معلمان از خواسته‌های صنفی فراتر روند و مبارزات را صرفا اقتصادی نبینند! و یا تصور نکنند که هرگونه رفتار فراصنفی سیاسی است چرا که سیاسی بودن مشخصه های معینی دارد و آن  مشخصه ها عبارتند از مشارکت در قدرت، ساقط کردن قدرت، کسب قدرت سیاسی. پس مجازند هر شعار جز شعارهایی که قدرت سیاسی را به چالش می‌کشد (مثل شعار مرگ بر ….) را سردهند.

کمی توجه به بیانیه معلمان نشان می‌دهد که موضوع مخدوش بودن کار صنفی و سیاسی در بین معلمان و خلط مباحث پیرامون این دو؛ مشکل معلمان نیست بلکه این دوگانه سازی برای واداشتن معلمان و یا سایر کارگران در هر جنبش اعتراضی، بهانه‌ایست برای تحمیل اندیشه‌هایی که از قضا ریشه در کسب قدرت سیاسی نه در حاکمیت و یا بخشی از آن بل که در بین گروه‌هایی در اپوزیسیونی دارد که مایل است اولا این اعتراضات با خواست طبقاتی را به جهتی برابر میل خود هدایت کند؛ چرا که فراگیر و سراسری بودن این جنبش اعتراضی و پیوندی که معلمین و دانش آموزان و به میانجی آنها با خانواده ها دارد؛ زمینه مناسبی تا آنرا تابعی از سیاست‌های خود سازند. شاید این کوشش هر جریان سیاسی در هر کشوری امری منطقی بنظر آید اما این گونه فرمول بندیهای سیاسی و دوگانه سازی های صنفی – سیاسی شیوه ایست که هم مورد توجه دولت‌هاست و به آن دامن میزنند و کارگران را دچار تفرقه می کنند (در واقع ترمی است در خدمت پلیس سیاسی!) و هم در خدمت احزاب سیاسی است تا به این وسیله به جهت دهی سیاسی جنبش اعتراضی اقدام کنند و با تاثیرگذاری بر شعارها، تندروی و شتابزدگی در مواضع و کنشگری معترضان، گفتمان سیاسی خود را بر آن جنبش اعتراضی غالب سازند!

در صورت توفیق این سیاست‌ها، آنچه در عمل نصیب معترضان خواهد شد نه دستیابی به خواسته‌های مورد توافق همگانی و مرحله‌ای که برگزیده‌اند که حتی شکست این مبارزات به سبب تندروی های احتمالی ناشی از تاثیرات اینگونه تحلیل ها نتیجه ی احتمالی خواهد بود.

درحالیکه شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان به اعتبار هماهنگی و همدلی در تصمیم‌سازی و اجرای تصمیماتِ به‌هنگام و متناسب با توانمندی‌های خود و در نظر داشت سایر ملاحظات به توفیقات نسبی دست یافته‌اند.

 من طی مقالاتی به موضوع دوگانه‌ی صنفی_ سیاسی پرداخته‌ام و در این جا قصد پرداخت دوباره به آن را ندارم و کوشش می‌کنم از زاویه‌ی پرداختن هر چند مختصر به سیاست و سیاست شناسی (علم سیاست) مخدوش بودن ایده های کسانی که با نسبت دادن رفتارها و کنش های کارگران به سیاسی و غیر سیاسی و صنفی و فراصنفی به اغتشاش فکری آنان دامن زنند را بررسی و واکاوی کنم.

سیاست چیست؟
برای درک درست از این دوگانه سازی‌ها پیش از هر چیز نیاز به درکی نسبتا واحد از سیاست و فعالیتِ سیاسی است و اینکه سیاست چیست و در سیاست شناسی چه فرایند هایی مورد نظر است! (1)

سیاست (یا خط مشی) در رایج‌ترین کاربرد اجتماعی آن به مسیر یک اقدام و یا مسیر مورد نظر افدام که بعد از بررسی شقوق مختلف به صورت سنجیده و حساب شده اختیار و دنبال می‌شود؛ تعریف شده است.*

 سیاست یک برنامهی از پیش اندیشیده‌ای برای هدف و شیوه‌ی عمل (طرز عمل) است. در نتیجه سیاست به هر فرایندی در بین افراد و گروه های اجتماعی در هر سطحی که از قبل اندیشیده شده باشد گفته خواهد شد و تقلیل دادن آن به سیاست حکومت و یا دولت و سیاست‌هایی در برابر حکومت و دولت‌ها نادرست است. اینکه گفته شود که: “هیچ شعاری سیاسی نیست، مگر اینکه مشارکت در قدرت  یا ساقط کردن قدرت و یا کسب قدرت سیاسی را هدف قرارداده باشد!” (شاهد علوی در برنامه کلاب هاوس معلمان)  تقلیل دادن سیاست در سطحی از آنست. طبیعی است وقتی عمل سیاسی را عملی بدانیم که در عرصه معینی از قدرت انجام می‌گیرد و هرگاه تعریف سیاست را در همین حد نگاه داریم عملا تمام روابط بین اشخاص و گروه‌هایی که مطالبه‌ای در حدی به مراتب گوناگون محدودتر از کسب قدرت سیاسی دارند را از جنبه سیاسی نادیده گرفته ایم و برای توجیه آن تعریف را به نوع تصمیم خلاصه می کنیم و مثلا آنرا به دلیل افتصادی بودنش صنفی می نامیم و این بسیار نادرست است.

برای تدقیق بیشتر به  توضیحاتی کوتاه در باره علم سیاست یا سیاست شناسی می پردازم.

سیاست شناسی
سیاست شناسی به آن دسته از فرایندهای کنشِ انسانی که به وسیله آن کشمکش در مورد خیر عام (خیر همگانی) از سویی و منفعت گروه ها از سوی دیگر جریان می یابد یا فیصله می پذیرد؛ اشاره دارد. این امر همواره متضمن به کاربستن قدرت و کوشش برای کسب قدرت است. (2)

با اعتبار این تعریف کنشِ کارگران و زحمتکشان برای داشتن شرایط بهتر زندگی خوب و شایسته در برایر منفعت گروه سرمایه داران زمانی که به یک فرایند (مجموعه‌ی عملیات و مراحل لازم برای رسیدن به یک هدف مشخص) تبدیل می‌شود، کنشی سیاسی است هر چند در نازلترین شکل آن و حتی درباره افزایش دستمزد باشد. اگر کارگران سیاست و خط مشی از پیش اندیشیده‌ای را بکار نگیرند و آن را با شیوه‌ی عمل مناسب تا حصول نتیجه به پیش نبرند چگونه می‌توانند به خواست خود دست یابند؟ این نوعی کسب قدرت هر چند اقتصادی است که پیش از تعیین خط مشی برای به دست آوردن آن وجود نداشته است.

 این سیاست در همه ی شئونات زندگی مردم در قبال گروه‌هایی که منفعت خود را بر منافع عام ترجیح می دهند؛ جاری است و مادام که هر سیاستی فیصله می یابد ممکن است خیر عمومی در موضوع دیگری به سیاست جدیدی تبدیل شود. نمونه مطالبات در معلمان فارغ از اینکه یک یا چند موضوع کاملا متفاوت را در جنبش اعتراضی خود بیان می کنند؛ نیر کاملا سیاسی است. در این بیانیه شورای هماهنگی معلمان، وجوه اقتصادی آن را صنفی و وجوه دیگر را سیاسی دانستن دوگانه سازی‌های نامربوطی است که ریشه در واقعیت ندارد و ساختگی است. آنچه واقعیت دارد حرکتی مطالباتی است که با سیاست و خط مشی روشنی بیان می شود. درست مانند سیاستی که کارگران در کارخانه برای گرفتن امتیاز بیشتر بکار می بندند که می تواند مطالبه واحد و یا مطالباتی متفاوت و مختلفی را در بر گیرد.

به اعتبار اینکه این مطالبات شکل ویژه ای دارند که اختصاصا به کارگران هر بنگاه افتصادی مربوط می‌شوند واژه صنفی برای آن گزین شده است. به عنوان مثال آلودگی محیط های کار به گازهای سمی و یا گرد و غبار و یا گرمای ناشی از ذوب فلزات پدیده ایست که خاص کارگرانی است که در بنگاه های ذوب فلز و مشابه آن کار می کنند و کوشش و مبارزه برای رفع آن امری است صنفی و به سلامت کارگران توجه دارد اما مبارزه برای این امر صنفی کاملا سیاسی است چرا که کارفرمایان برای سود بیشتر و کاهش هزینه از سلامت محیط کار سرباز میزنند و قدرت و تمکن مالی و پشتوانه دولتی آنها اجازه این ممانعت از سالم سازی فضای کار را به آنها داده‌ است و کارگران با سیاستی از پیش تعیین شده و اندیشیده شده، با این قدرت که نابودی آنها را به خاطر کسب سود بیشتر هدف قرار داده است به نوعی مبارزه اقدام می کنند. این کار سیاسی کارگران برای رفع مشکل صنفی آنان است. اگر قدرت سیاسی خود را در مقابل کارفرما نشان ندهند که شکل بروز آن اعتصاب و یا تحصن است! چگونه موجب بازدارندگی ادامه آن وضع کشنده خواهند شد؟

اما فراوانی مطالبات و تعداد و تنوع آنان، منوط به الویت بندی‌ است که دقیقا به خواست و نظر مطالبه گران آن بستگی دارد. شورای هماهنگی تشکل های فرهنگیان این مطالبات را به نسبتی معین طرح و در بیانیه خود بازتاب داده‌اند و دقیقا همین‌جاست که نیروهای سیاسی و به ویژه سیاست پیشگان غیرطبقاتی در بین طبقه کارگر سعی می کنند این الویت‌ها را به سود خط مشی خود تغییر دهند. مثلا ترغیب معترضان در بدوش گرفتن وظایفی چون سازماندهی دانش آموزان و خانواده هایشان از جمله این انتظارات است. انتظاراتی که علی القاعده سیاست گذاری یک حزب است.

 شناخت فرایندهای سیاسی از این خواست و انتظاراتِ دیگران، تنها در شرایط سودمند بودن برای کارگران در واحد گروهی و یا در وسعتی از طبقه کارگر در میزان و اندازه اجتماعی آن قابل اعتناست و کارگران در سازمان های خود می توانند نسبت به آن اندیشیده و آن را به عنوان مطالبه ای در دستور کار قرار دهند و یا از آن در گذرند! تعهد فرهنگیان در قبال سایر اقشار اجتماعی و به اصطلاح جامعه مدنی آنگونه که برخی از سیاسیون خارج از کشوری چون آقای جمشید برزگر و دوستانش در شورای عالی گذار  طرح می‌کنند، تحمیل وظایف یک حزب سیاسی به دوش فرهنگیان و شورای هماهنگی تشکل های آنان است. و خوشبختانه این درک و بینش و هوشمندی در بین نمایندگان فرهنگیان وجود دارد که تن به اینگونه تمایلات سیاسی ندهند.

فرایندهای سیاسی کدامند؟

  • فرایندهای سیاسی وقتی که در داخل و چهارچوب نهاد دولتی قرار دارد. درکشور ما این فرایندها عمدتا معنایی جز جنگ قدرت جناح‌های حاکم ندارد و در این میان ممکن است برای تقویت یکی علیه دیگری بخواهد پای طبقه‌ی کارگر و سایر زحمتکشان را به میدان این منازعه سیاسی بکشاند.این که این فرایند تاچه اندازه بتواند از نیروی کارکران بهره مندشود دقیقا به تجارب بیش از چهار دهه کارگران و زحمتکشان بستگی دارد .
  • فرایند سیاسی وقتی که در داخل هر نوع گروه بندی انسانی قرار دارد. مثل مبارزات گروه های و احزاب و جدال سیاسی که برای تامین پشتوانه های مردمی برای پروژه ای که در راستای کسب قدرت (مثل انتخابات مجلس) صورت می گیرد در این فرایند معمولا رویکرد به طبقه کارگر برای جلب حمایت و آرای آن است. این فرایند نیز از آنجا که تا کنون حامل نتایج ناسودمند و به‌غایت زیان بار برای کارگران بوده است و مجالس شکل گرفته تا کنون، قدمی در راستای منافع کارگران برنداشته اند؛ معمولا اقبالی به دست نمی آورد. این بدان معنا نیست که کارگران نباید در موازنه قدرت نمایندگان واقعی در مجلس داشته باشند اما این امر منوط به قدرت گیری کارگران در ایجاد سازمان های صنفی – طبقاتی آنان است و اینکه تا چه حد بتوانند سیاست های خود را به قدرت مسلط دیکته کنند.
  • فرایند سیاسی وقتی گروه هایی از اکثریت نیروی کار در مقابل اقلیت دارندگان سرمایه قرار دارد. این همان مبارزه سیاسی است که بعد طبقاتی دارد و از خواسته‌های مطالباتی و صنفی متفاوت سرشار است نمونه‌های دهه‌های اخیر را می‌توان در اعتصابات کارگران شرکت واحد، کارگران مس خاتون آباد، مبارزات کارگران واحدهای هپکو و آذرآب و فولاد و هفت تپه و هزاران اعتصاب و تحصن و راهپیمایی که از سوی کارگران بنگاه های مختلف انجام شده است، دید. این فرایند سیاسی بسته به میزان توفیق کارگران در تعیین خط مشی و برنامه از پیش تعیین شده و میزان سازماندهی کارگران توانسته است قدرت و اعتباری برای طبقه کارگر در موازنه سیاسی در مقابل سرمایه داران بخش خصوصی و دولتی کسب کند.
  • فرایند سیاسی وقتی که حقوق احتماعی افراد جامعه به سبب تصمیمات سیاست قضایی تهدید می شود نمونه های چنین فرایند سیاسی از سوی مردم در برابر نهاد قدرت را به وفور طی سال های اخیر شاهد بوده ایم. این فرایند سیاسی در مورد کارگران ممکن است جلوه خاص خود را داشته باشد موضوعی چون امنیت شغلی و اجتماعی کارگران و احکام قضایی که موجب حبس و زندانی و محرومیت های اجتماعی دیگر کارگران می گردد از آن دسته اند.
  • فرایند سیاسی  وقتی که کشمکش جریان ساز است و یا به کشمکش  جریانی را فیصله می دهد و این فرایند شامل همه فرایند هایی که پیش از این اشاره شد و سایر کنش های سیاسی دیگر می‌شود و بیانگر این واقعیت است که هر خط مشی و سیاستی می‌تواند به یک جریان تبدیل شود و طبعا می تواند در زمانی از مراحل رشد و پبشرفت و یا ناکامی اش فیصله پذیرد.

این فرایند ها را نمی توان با محدود کردن بطور خاص در فرایند قدرت حکومت و دولت قرار داد و آنرا در فرمانروایی و فرمانبرداری خلاصه کرد و از آن تابویی برای بازداشتن کنشکری اجتماعی گروه‌های مختلف ساخت. امر سیاست به هیچ روی‌ مذموم نیست آنچه باید مورد توجه قرار گیرد سیاست‌ورزی درست و مبتنی بر خواست و منافع طبقات و گروه‌های اجتماعی است که بنا به منفعت طلبی از سوی اقلیت‌های دارای قدرت مورد بهره کشی قرار می‌گیرند و آزادی و حقِ تعیین سرنوشت از آنها سلب می‌گردد. اینکه چگونه و در چه شرایط و موقعیت هایی چه سیاستی را در پیش گیرند را نمی توان پبشاپیش به طبقه کارگر دیکته کرد چه دیکته کنندگان احزاب و سازمان‌ها و محافل سیاسی طرفدار طبقه ‌ی کارگر باشند یا احزاب بورژوایی.

در بین معلمان اینگونه می گویند که: “هیچ شعاری سیاسی نیست، مگر اینکه مشارکت در قدرت یا ساقط کردن قدرت و یا کسب قدرت سیاسی را هدف قرار داده باشد! (شاهد علوی در برنامه کلاب هاوس معلمان) اگر من در اینجا بگویم مرگ بر …… این شعار سیاسی است، اگر من در انتخابات مجلس شرکت کنم برای کسب کرسی در مجلس، کارم کار سیاسی است، فارغ از این ما بعنوان معلم در آموزش و پرورش ایران کارفرمای اصلی مان دولت است و کنش ما به ذات و ناچارا سیاسی است اما نه برای کسب قدرت و یا مشارکت یا براندازی و یا این داستانها. (همانجا) از این مرحله باید بگذریم، این را باید مد نظر داشته باشیم که در مقطع طولانی ما به عنوان فعالین صنفی در جنبش معلمان نتوانسته بودیم جامعه را، خانواده ها را، دانش آموزان را، جنبش های دیگر مدنی را با خودمان همراه کنیم، بخاطر اینکه به غلط این تلقی را بعضی رسانه‌ها، عامدانه و بعضی از ما ناآگاهانه دامن زده بودیم که بله ما هم مثل یک سندیکای کارگری مشخص مثل سندیکای کارگری پارچه بافان…… دنبال مسایل خودمان  هستیم. (همانجا)”

“….اما تحلیل واقعیت نشان می دهد که جمهوری اسلامی، مقامات جمهوری اسلامی به حقوق ما قائل نیستند ، دارایی های مملکت را جای دیگری صرف می کنند، اونها را باید ناچار کرد که به اصلاحات ساختاری که ما معلم ها خواستار ان هستیم در اموزش و پرورش تن بدهد . اینطوری تن نخواهد داد، ما ناچاریم جامعه را با خودمان همراه کنیم ما ضرورت دارد روی خواسته های دیگری غیر از حقوق و مزایای خودمان، سایر خواسته ها را برجسته کنیم .”(همانجا)

توجه به این گونه اظهارات در واقع تقلیل دادن امر سیاست به مشارکت در سیاست (چون میل طبقه کارگر به داشتن نمایندگانی در پارلمان)  ساقط کردن سیاست و یا کسب قدرت سیاسی و فراخواندن معلمان معترض به فعالیت فراصنفی یا آنچنان که این مروجین ضدسندیکایی می‌گویند تقلیل فعالیت سندیکا به موضوعات اقتصادی در چنین شرایطی هیچ دلیلی جز این پیام ندارد که بیایید آنچه را که تَه ذهنتان هست عریان کنید و دیگران را به پذیرش آن وادارید و مشی ما را در پیشبرد مبارزه خود بپذیرید! و تا این مبارزه ای را که اهداف تعریف شده و مشترک همه ی معلمان است به سطحی فراتر از آن ارتقاء دهید!

این تقلیل دادن امر سیاست از سویی و دعوت به کنشگری فراتر از حدِ مطالبات پذیرفته شده یک معنا  بیشتر ندارد و آن گمراه سازی سیاسی است. مرحله‌ای از کار سیاسی را بجای کل سیاست قرار دادن، و منع کردن کارگران و زحمتکشان از درک این موضوع که امر کسب قدرت سیاسی مذموم  است و یا کسب میزانی از قدرت در پارلمان کار سیاسی است و کار سیاست پیشگان است و شما تنها وظیفه دارید مطالبات را از سطح اقتصادی فراتر ببرید و با سایر جنبش ها اتحاد و ائتلاف داشته باشید تا ما سیاست پیشگان به قدرت سیاسی دست یابیم البته شما حق دارید شعار بدهید که: “مدیر بی لیاقت برو کنار _ رئیس جمهور بی لیاقت برو کنار”. (شاهد علوی همانجا)

قصد این نوشتار به‌ هیچ روی دادن رهنمودی دیگر در مورد نحوه سیاست ورزی به معلمان نیست و صرفا توجه دادن به این موضوع است که آنچه بنا به شم طبقاتی و دانشی که در نزد این بخش از طبقه کارگر وجود دارد، بسته به یک برنامه ی اندیشیده شده و بسیار هوشمندانه به یک سیاست و خط مشی درست در جهت کسب مطالبات تاحدودی به پیش رفته است و برای نتیجه گیری هم نیازمند همان هوشیاری و هوشمندی و حفظ همبستگی و حفظ و افزایش نیروهای بیشتری از همکاران و همیاری و حمایت هر چند ضمنی اولیای دانش آموزان است و هر فرو افتادن به شتابزدگی خرده بورژوایی ناشی از سرمستی این موفقیت نسبی می تواند دستاورد های کنونی را هم از بین ببرد.

اگر طبقه‌ی کارگر ایران به آن حد از توانمندی سازمانی و همبستگی در ابعاد ملی دست یابد هیچ منعی برای هیچ سطحی از مشارکت‌های اجتماعی از انتخابات گرفته و فراتر از آن برایش نادرست نیست.

 درست است تصمیمِ سیاسی گاه ممکن است دارای چنان محتوی و اهدافی باشد که در مقابل آت تصمیم قضایی گرفته و بکار بسته شود که متاسفانه این گونه تصمیمات قضایی علیه کارگران کاملا ناروا و ظالمانه گرفته شده است! اما نادرست است که برای کارگران تکلیفی در امر پیشبرد مبارزه ایجاد کرد و یا آنها را ملزم به رعایتِ محدوده ای از سیاست ورزی کرد. انتظاراتِ فراتر و بیشتر از توان و استعدادی که خود کارگران قادر به تشخیص آنند و تعریف خط و مشی و یا تحمیل سیاستی در حد وظایف حزب سیاسی از تشکلی هر چند توانمند و منسجم به معنای دخالتگری در مسیر مبارزات کارگری و ناشی از فرصت‌طلبی و خودخواهی های سیاسی و ساخت نردبان از جنبش های اعتراضی برای بالا رفتن و چنگ اندازی به قدرت سیاسی است که نتیجه اش انحراف جنبش های مطالباتی و در نهایت عقیم سازی آنهاست.

این انتظارات از مواردی است که جنبش اعتراضی در طبقه کارگر نمی تواند و نباید بر آن چشم بپوشد بل که باید با دقت و سنجش میزان نزدیکی یا دوری، سودمندی یا ناسودمندی آنان و آموزش درستی به کارگیری شیوه های بیان مطالبات و انتخاب خط مشی و سیاست ها از راه های ممکن به توسعه دانش سیاسیِ اعضای سازمان های صنفی یاری رساند و از این راه و به تناسب ِ توان و استعداد و سازمان موجود؛ توانمندی اعضای تشکل های صنفی درگیر در مبارزه را ارتقاء بخشید.

—————————

 (1) و (2) فرهنگ علوم اجتماعی – جولیوس گولد – ویلیام ل.کولب

—————————

منبع: وبلاگ کار در ایران


دسته : اجتماعي, مقالات برگزيده

برچسب :

مقالات هیات تحریریه راهکار سوسیالیستی























آرشیو کلیپ و ویدئو راهکار سوسیالیستی

html> Ny sida 1