واقعیت این است که طی چند دههی گذشته، درک نادرستی در میان چپ، در معنای وسیع کلمه، بهویژه در میان روشنفکران چپ شکل گرفت که در نتیجهی آن بخش بزرگی از مبارزات آزادیخواهانهی چپگرایان در گذشته یا به فراموشی سپرده و یا تصویر نادرستی از آن ارائه شد. پیامد این «نقدهای» نادقیق و گاه حیرتآوری که از روی خیرخواهی صورت گرفته و میگیرد، به آنجا رسیده که برخی از بنیادیترین مفاهیم چپ کاملاً زیر علامت سؤال قرار گرفته است. یکی از این مفاهیم «مبارزهی طبقاتی» است که در اینجا با نگاهی به آرای برخی منتقدان تأملی کوتاه بر آن بهاتکای آموزههای قدیم و جدید مارکسیستی خواهد شد.
Ford Madox Brown
ادامه مطلب را بخوانيد »
این نوشته تأملی کوتاه بر مشکلات تئوری اینترسکشنالیتی بهویژه در شکلی است که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» مطرح شد. طرفداران این تئوری مدعی هستند که میتواند بهعنوان ابزاری مناسب برای تجزیه و تحلیل مشکلات اساسی ایران و تعیین استراتژیهای مناسب سیاسی به کار گرفته شود. آیا چنین ادعایی درست است؟ برای پاسخ به چنین پرسشی و پرسشهای مناسب دیگر در این زمینه نگاهی بر برخی از نظرات دوستان هوادار این نظریه و استدلالهای رایج در این حوزه انداخته شده است.
ادامه مطلب را بخوانيد »
در ادامهی بخش نخست مقاله، در این بخش از نوشته ابتدا مسئلهی ملی از دیدگاه مارکس و انگلس بررسی و سپس تأمل کوتاهی به برخورد برخی از دوستان با مسئلهی ملی میشود.
با آنکه مارکس و انگلس تئوری منسجمی در مورد ملت و ناسیونالیسم نداشتند اما چند اصل مهم را همیشه در حمایت و یا عدم حمایت از یک جنبش ملی در نظر میگرفتند: آیا جنبش موردنظر مترقی بود؟ آیا به مبارزهی کارگران در سطح جهانی کمک میکرد؟ ضمناً آنها بهطور عمومی طرفدار ایجاد کشورهای کوچک نبوده و از دموکراسی و انترناسیونالیسم حمایت میکردند، اما این به معنی آن نبود که آنها مخالف پشتیبانی از جنبشهای ملی ملیتهای کوچک بودند.
فرنان لژه، رژهی بزرگ، کار روی موزاییک (1958)
ادامه مطلب را بخوانيد »
این مقاله قسمت اول نقدی بر مقدمهی ترجمهی فارسی کتاب «فریدریش انگلس و مسئلهى مردمان تاریخی» است که در آن به بررسی انتقادات اسدپور از نظرات هگل، مارکس و انگلس در مورد انقلاب هائیتی میپردازد. در این بخش، هگل، مارکس و انگلس بهطور عمده بهخاطر آنچه نگفته و یا نکردهاند مورد انتقاد و محاکمه قرار گرفتهاند و این برخلاف رسم مرسوم در «دادگاه» است که فرد خاطی برای آنچه که انجام داده مورد مؤاخذه قرار میگیرد.
ادامه مطلب را بخوانيد »
رضا جاسکی: در ادامه مقالهای که در مورد فوکو و تاثیر ان بر روشنفکران ایرانی در عرض نیم قرن گذشته نوشتم، در نوشته اخیر خود به مسئله ناسیونالیسم و چرایی رشد ان به ویژه در خارج پرداختهام. مقاله نگاهی دارد به برخی از استدلالهای چند تن از دوستان در عرصهی مسائل ملی در ایران.
ادامه مطلب را بخوانيد »
پس از انتشار مقاله «مسئله فلسطین و چپ» برخی از دوستان به نوشته یادشده انتقاداتی وارد دانستند. [۱] یکی از انتقادات وارده در رابطه با مسئله تروریسم بود. از آنجا که مقاله مزبور هم اقدام حماس در حمله به افراد غیرنظامی اسرائیلی را محکوم و هم از تروریست قلمداد کردن حماس امتناع کرد، ایراداتی از دو جناح مختلف در چپ به آن شد. نقطه مرکزی مقاله حاضر، تشریح نقطهنظر این قلم در رابطه با مسئله تروریسم با توجه به دگرگونی درک غالب از مسئلهى خشونت سیاسی در طی نیم قرن گذشته و نیز تغییر مفهوم تروریسم از انقلاب فرانسه تا حملات یازده سپتامبر به مراکز تجاری و نظامی در ایالات متحده میباشد.
ادامه مطلب را بخوانيد »
احتمالاً در ذهن برخی از خوانندگان مقاله حاضر این پرسش مطرح میشود: چرا فوکو؟ و چرا امروز؟ میشل فوکو متفکر بزرگ فرانسوی از انقلاب بهمن تاکنون تاثیر زیادی بر روشنفکران ایرانی داشته است. در طول یک سال گذشته تحلیلهای متنوعی از جنبش زن، زندگی، آزادی منتشر شدند که بسیار متأثر از اندیشههای فوکو و پساساختارگرایان بودند. هدف این نوشته تأملی کوتاه بر چگونگی تاثیرگذاری فوکو در اندیشههای نظری پس از انقلاب تاکنون، مشکلات استفاده از نظرات وی و نقاط ضعف جعبه ابزار فوکویی در تحلیل معضلات سیاسی و ارائهی استراتژیهای مناسب برای تحولات عمیق اجتماعی است.
ادامه مطلب را بخوانيد »
در بخش اول این مقاله در مورد رابطهی طبقهی حاکم، دولت و طبقه تحت حاکمیت، به مسئله نقش ایدئولوژی پرداخته نشد و لازم است ابتدا در این قسمت بر آن کمی تامل نمود. پس از آن نوشته حاضر به بررسی چند گفتمان مهم در تاریخ معاصر ایران با توجه به آنچه که تاکنون گفته شده است، میپردازد.
ادامه مطلب را بخوانيد »
مقاله «راز بقا» در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول تلاش دارد تا به بررسی نظرات متفکران بزرگ سده پیش در پاسخ به پرسش: چرا با وجود ظلم و استثمار شدید فرودستان توسط طبقه حاکم، طبقات تحت سلطه موفق به سرنگونی طبقه حاکم نمیشوند؟ چرا شورش نمیکنند و یا چرا بر خلاف منافع خود به احزاب دست راستی رای میدهند؟ بپردازد. در این بخش تاملی به مشکلات برخی از این نظرات که همگی در میان چپگرایان ایرانی طرفداران فراوانی دارند، میشود. بخش دوم مقاله به بررسی چگونگی فرایندهای بازتولید سلطه طبقه حاکم و عناصری که در بازتولید موثر هستند، یعنی طبقه حاکم، طبقات تحت حاکمیت ، دولت به مثابه نهادی که در پروسههای اجتماعی مداخله فعال دارد و ساختارها و فرایندهایی که ضامن صدارت طبقه حاکم هستند پرداخته میشود. در این بخش توجه ویژهای به رابطه طبقه حاکم، دولت و طبقات تحت حاکمیت و نقش دولت به عنوان حامی و نماینده کل طبقه حاکم از یک طرف و از طرف دیگر، نقش ان به عنوان میانجی طبقه حاکم و طبقات تحت حاکمیت میشود.
ادامه مطلب را بخوانيد »
در مقاله نه به اختلافات محافظهکاران مذهبی مسیحی بلکه نقاط مشترک محافظهکاران مسیحی و محافظهکاران شیعی ایرانی در مخالفت با جنبش زنان پرداخته شده است. در مقاله مقایسهای بین سیاستهای محافظهکاران کشورهای ایالات متحده، سوئد، نیکاراگوئه و ایرانی صورت میگیرد و برابریطلبی زنان و مردان در میان نیروهای مذهبی که خواهان مداخله دین در سیاست -حتی به شکل بسیار ناچیز هستند- را مورد شک قرار میدهد. مقاله نگاهی به تجربیات منفی نیروهای چپ در همکاری با کلیسا در نیکاراگوئه دارد. در واقع مسئله مرکزی مقاله پاسخ به این پرسش است: ایا میتوان محافظهکار بود و همه ارمانهای اصلی جنبش زن-زندگی-آزادی را در اغوش کشید؟ از نظر مقاله هدف اصلی و اولیه نهاد روحانیت و کلیسا دفاع از نهاد روحانیت/کلیسا برای حفظ صیانت دین اسلام یا مسیحیت در جامعه است. هدف دوم انها حفظ نفوذ خود در حوزه مسائل اخلاقی و خانوادگی، و مسائل مرگ و زندگی است. در این میان بخشی از نیروهای مذهبی مسلمان و مسیحی هدف سومی هم دارند که تاکید بر صلح اجتماعی و عدالت در جامعه میباشد اما مشکل اصلی این است که همه این اهداف را نمیتوان به طور همزمان به اجرا گذاشت….
من در دو مقاله مستقل دیگر، قبل از مقاله یاد شده، به تاریخ حجاب در ایران و منطقه، و چگونگی راه یافتن ان به اسلام و نیز رابطه نواندیشان دینی و مسئله زنان پرداخته بودم و این مقاله سعی دارد نگاهی به خارج از ایران داشته باشد. نیروهای مذهبی سیاسی میتوانند تحت شرایطی در مورد حجاب یا سقط جنین عقبنشینی کنند اما به خاطر دو هدف اولیه یاد شده بنا بر شرایط سیاسی آماده بازگشت به سیاستهای سخت خویش در مورد مسائل اخلاقی و خانوادگی که همیشه زنان را قبل از هر کس دیگری مورد هدف قرار میدهد، میباشند.
ادامه مطلب را بخوانيد »
عنوان مقاله برگرفته از یکی از نوشتههای گی دوبور است و به بررسی رابطه بین سلبریتیها و سیاست در سه قسمت میپردازد. اول، کسانی که فکر میکنند از طریق نیکوکاری یا ایثار موثر میتوان بدون تغییرات ساختاری با حفظ نظام سرمایهداری مشکلاتی را که به سختی با این نظام گره خورده است را حل نمود. در این راستا ضمن بررسی کوتاهی از نظرات پیتر سینگر، به علل و تاریخچه گسترش فعالیت حضور سلبریتیها در امور حقوق بشر و اختلافات سیاسی پرداخته میشود. قسمت دوم نگاهی دارد به سلبریتیهای اینترنتی در ایران و میزان استفاده از موضوعات سیاسی در دو پلتفرم اینستاگرام و توییتر. همچنین بررسی کوتاهی از میزان استفاده از توییتر در ایران میشود. در بخش سوم به سلبریتیهایی که به سیاست روی میآورند و سیاستمدارانی که خود سلبریتی هستند و یا از سلبریتیها برای افزایش محبوبیت خود استفاده میکنند پرداخته میشود. همچنین در مورد سلبریتیهایی تامل میشود که همیشه دغدغه سیاست داشتهاند و نه هنر. در نهایت به این موضوع توجه میشود که چرا ایرانیان خارج از کشور در اثر ناتوانی و درماندگی خود در برانداختن نظام جمهوری اسلامی به فلسفه «باید کاری کرد» تحت هر شرایطی و به قیمتی متوسل شدهاند، چیزی که بخش اول و سوم را به هم پیوند میزند. در نهایت ضمن تاکید بر قضاوت گی دوبور در مورد وظیفه ایدیولوژیک سلبریتیها، به نمونههای استثنا در این عرصه و شهامت برخی از سلبریتیها در استفاده از محبوبیت خود برای طرح مسائلی در خلاف جریان اب حرکت کرده و میکنند و بهایی که باید بابت مواضع خود بپردازند، اشاره میشود. در طول مقاله از بررسی رابطه نویسندگان و سیاست، به جز مورد جی کی رولینگ، پرهیز شده است زیرا در نیم قرن گذشته نویسندگان موجودات جالبی برای زیر ذرهبین قرار گرفتن تلقی نمیشوند مگر در موارد بسیار استثنایی مانند رولینگ. ضمن ان که رابطه نویسندگی، البته در حد بالا و نه خاطرات نوشتن، و سیاست معمولاً یک رابطه پذیرفته شده است. کافیست به چرچیل به عنوان یکی از معروفترین سیاستمداران جهان که هفتاد سال پیش جایزه نوبل در ادبیات را گرفت اشاره کرد.
مقاله ضمن ان که بر کوششهای سلبریتیها در عرصه سیاست، هنگامی که مشارکت در امور سیاسی هزینه دارد ارج میگذارد اما منتقد غلو در مورد اهمیت سلبریتیها در عرصه سیاست و نیز عدم درک این موضوع است که محبوبیت در یک عرصه به خودی خود موجب محبوبیت در عرصه سیاست نمیشود.
ادامه مطلب را بخوانيد »
برای بسیاری این پرسش مطرح میشود که عملکرد سلبریتیها در سیاست را باید چگونه ارزیابی کرد؟ آنها به این خاطر سلبریتی خوانده میشوند که در رسانهها (نه لزوما همه آنها) حضور چشمگیری دارند، حال برای آنکه در رسانههای مختلف به فعالیت سیاسی آنها اشاره میشود، میتوان فعالیت سیاسی آنها را یک موفقیت خواند؟ آیا موفقیت رسانهای به خودی خود باید به معنی نفوذ سیاسی آنها تلقی شود؟ آیا عدم حضور رسمی احزاب اپوزیسیون در ایران متضمن موفقیتهای سیاسی سلبریتیها در ایران است؟ چرا بخش بزرگی از سلبریتیها رابطه نزدیکی با سلطنتطلبان دارند؟ چه فرقی بین سلبریتیهای ایرانی و خارجی وجود دارد؟ و از همه مهمتر سلبریتی کیست و به این پدیده چگونه باید نگاه کرد؟ آیا حضور آنان در عرصه سیاست موجب گسترش دموکراسی بیشتر میشود؟ چرا کسانی که همیشه و تحت هر شرایطی طرفدار حضور متخصصین در عرصههای مختلف، از جمله سیاست، هستند از حضور چشمگیر سلبریتیها در این عرصه آشکارا و یا در سکوت حمایت میکنند؟ یا برعکس، چرا آنها نباید در عرصه سیاست حضور فعالی داشته باشند؟ این نوشته سعی دارد فقط به برخی از زوایای پدیده سلبریتیسم و پاسخ به چند پرسش آخر و نه همه پرسشهای مطروحه در بالا بپردازد.
ادامه مطلب را بخوانيد »
آیا این یک پدیده اتفاقی است که چهرههایی مانند دونالد ترامپ در آمریکا، نارندرا مودی در هند، رودریگو دوترته در فیلیپین، و ژایر بولسونارو از برزیل از رسانههای اجتماعی برای رساندن پیامهای خود به مردم و دور زدن رسانههای قدیمی استفاده کردند. مسلما عامل پیروزی آنها قبل از هر چیز وجود مشکلات فراوان، فساد گسترده و بحرانهای حلنشدنی در این کشورها بود، اما رسانههای اجتماعی نیز در پیروزی آنها نقش قابل توجهی را بازی کردند.
ادامه مطلب را بخوانيد »
احزاب و شخصیتهای مهم سیاسی میتوانند بی توجه به نظر دیگران، و بدون اما و اگر، آیندهای را برای مردم ایران ترسیم کنند که در آن اعدام جایی ندارد. نمیتوان و نباید چنین عهدی را منوط به نظر مردم در آینده، مثلا در طی یک رفراندوم، نمود. این بخشی از برنامه این گروهها در فردای جمهوری اسلامی است. طبعا گروههایی که امروز با یکدیگر همکاری دارند میتوانند در بیانیههای مشترکی بدون آسمان و ریسمان بافتن و به طور مشخص مواضع خود را اعلام کنند.
ادامه مطلب را بخوانيد »
امروز برای برخی این پرسش مطرح شده است که چرا رهبران اصلاحات از همان روز اول از جنبش کنونی حمایت نکردند؟ مگر نه آنکه زنان و جنبش زنان از همان ابتدای شکلگیری اصلاحات از طرفداران پروپاقرص آن جنبش بودند؟ مگر ندا آقاسلطان معروفترین قربانی جنبش سبز محسوب نمیشد. پس چرا تعلل؟ گاه سکوت و گاه دفاع نیمبند؟ از سوی دیگر این پرسش نیز مطرح است، آیا همه کسانی که از جنبش «زن، زندگی، آزادی» حمایت میکنند طرفدار برابری زنان و مردان هستند؟ یا طرفدار آزادی هستند؟ جمهوری اسلامی بنا بر ماهیت خود دشمنان بسیار رنگارنگی را نه فقط در داخل بلکه خارج نیز در کنار هم قرار داده است. این نوشته درنگی دارد بر مسئله زن و یا دقیقتر برابری زنان و مردان در آثار اصلاحگران متاخر دینی در ایران.
ادامه مطلب را بخوانيد »
معضل حکومت آن است که فکر میکند هر عقبنشینی در این عرصه، آن را در سراشیب سقوط حتمی قرار میدهد، این اگر چه در ظاهر یک جنگ نمادین است، اما جنگی است که بسیاری از نیروها در دو طرف سنگربندی کردهاند. اما برخی از طرفداران جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیدهاند که جلو شکست را از هر کجا که بگیرند، یک پیروزی است. مسئله دیگر آن است که چه موضوعی را باید جایگزین مسئله حجاب کرد که هم به راحتی نیروهای باقیمانده خود را بسیج میکند، هر چند کمتر و کمتر، و هم قدرت حکومت را نشان دهد؟ این یکی دیگر از معضلات است. در هر حال رهبران اصلی جمهوری اسلامی مایلند صفحه گرامافون قدیمی و خط خورده خود را مبتنی بر خانواده سنتی که حجاب در آن نقش مهمی بازی میکند، مبارزه ضدامپریالیستی و ناسیونالیسم ایرانی مرتبا پخش کنند.
ادامه مطلب را بخوانيد »
چرا ایرانیان در انقلابی که یکی از خواستههای آن استقلال و «رهایی از بندهای امپریالیستی » بود به یک «بنگاه تبلیغاتی امپریالیستی» گوش میدادند؟ چرا برخی از روشنفکرانی که هدف خود را مبارزه با غربزدگی اعلام کرده بودند به یکی از مظاهر فرهنگی غرب دخیل بستند؟ و چرا بیبیسی به عنوان مدافع سرسخت ارزشهای غربی از انقلابی «دفاع» میکرد که از زمان رهبری خمینی همه ارزشهای غربی را زیر سوال برده بود؟ راز معمای بیبیسی چیست؟ همه اینها و کلافهای سردرگم دیگری بررسی معمای بیبیسی را ضروری میسازد. این موضوع امروز در شرایط دور جدید جنبش اعتراضی مردم ایران در مبارزه با دیکتاتوری نیز اهمیت خاصی دارد.
ادامه مطلب را بخوانيد »
پراگماتیسم یک مکتب فلسفی امریکایی است و نباید آن را با مصلحتگرایی در معنای مرسوم آن اشتباه گرفت. پراگماتیسم را باید مانند یک متد در نظر گرفت، از این رو افراد با عقاید کاملا متضاد میتوانند از این روش در موارد متفاوت استفاده کنند. آن به معنای رفرمیسم هم نیست. به همین علت نمیتوان نحلههای مختلف آن را با یک چوب راند. جان دیویی که در آخر عمر از سوسیالیسم دمکراتیک دفاع میکرد، نظرات قابل تامل و مهمی مطرح کرده است. این پدیده در ایران بسیار گستردهتر از آن است که به نظر میآید. پراگماتیسم میتواند در سیاست هم راهگشا و هم خطرناک باشد. پراگماتیسم از ابزار لازم و مناسب در سیاست است که متاسفانه در اکثر موارد از آن برای موفقیتهای کوتاه مدت و بدون توجه به پیامدهای بد آن در طولانی مدت، استفاده میشود.
ادامه مطلب را بخوانيد »
در این نوشته سعی میشود تا بر بعضی از نکات مورد اختلاف در برخورد با مسئلهی امپریالیسم تامل شود. نوشته حاضر به خاطر طولانی بودن به دو قسمت تقسیم شده است. قسمت اول آن به طرح چند موضوع در تئوریهای مارکسیستی از امپریالیسم که موجب شکاف در جنبش کارگری شده است، میپردازد. قسمت دوم این نوشته به طور خیلی مختصر به بررسی تئوریهای مختلف امپریالیسم در طی یک قرن گذشته خواهد پرداخت.
ادامه مطلب را بخوانيد »
در یک قرن گذشته روسیه نه یکبار بلکه چند بار جهان را به لرزه درآورده است. فقط انقلاب اکتبر نبود که دنیا را تکان داد بلکه مقاومت دلیرانه مردم اتحاد شوروی در برابر فاشیسم، و در نهایت نقش محوری آن کشور در پیروزی بر فاشیسم، موجب ریزش اشک شادی بسیاری شد. از سوی دیگر انقلاب اکتبر که پیروزی نهایی آن با سالها جنگ و مبارزه با مخالفین داخلی و خارجی همراه شد، بدون شلیک یک تیر و با سرعتی حیرتآور به پایان رسید. اگرچه این عقبگرد در ظاهر بدون خونریزی بود اما در عمل موجب مرگ زودرس بسیاری گشت. و در نهایت، صاحبان کنونی کرملین با حمله به اوکراین، جهان را در آستانه یک جنگ جهانی دیگر قرار داده است. این «حرکت آخر» مباحث زیادی را در مورد ماهیت طبقه حاکم کنونی روسیه دامن زده است.
ادامه مطلب را بخوانيد »
اگر جنگ روسیه با اوکراین موجب اتحاد درونی نهادهایی چون ناتو گشته است، در مقابل آن نه فقط باعث انشقاق در میان چپ بلکه همه نیروهای صلحطلب نیز شده است. در شرایط کنونی هدف همه نیروهای مترقی باید پایان دادن هر چه سریعتر به این جنگ خانمانسوز و تلاش برای گسترش جنبش صلح باشد. اگر قرار است باریکادی ساخته شود، آن نه در میدان جنگ و برای از کار انداختن توپ و تانکها بلکه در خیابانها و در اعتراض به فرستادن توپ و تانک به میدان جنگ است
ادامه مطلب را بخوانيد »
چرا موضوعاتی چون «تقابل تجدد و سنت» و فلسفه توجه بخش قابل توجهی از مردم را به خود جلب میکند؟ چرا شخصیت روشنفکری چون حمید هامون در تاریخ سینمای ایران، بر خلاف نظر مقامات و در اوج قدرت یک حکومت دینی، در سینمای ایران ماندگار میشود؟ چرا موضوع مدرنیته جذابیت خود را برای ایرانیان از دست نمیدهد؟
طرح محمود جوادی
ادامه مطلب را بخوانيد »